Sleeping Dragon
Actually I'm Sleeping :)
جمعه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۲
چقدر بازار تهران شلوغه، ديروز كه اونجا بودم داشتم خفه ميشدم و ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2019
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2011
(10)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(4)
◄
2010
(11)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(3)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(3)
◄
2009
(10)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئن
(5)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(3)
◄
2008
(23)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(6)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2007
(19)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(2)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2006
(27)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(3)
◄
اکتبر
(4)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(5)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2005
(70)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(7)
◄
ژوئن
(12)
◄
مهٔ
(8)
◄
آوریل
(4)
◄
مارس
(8)
◄
فوریهٔ
(12)
◄
ژانویهٔ
(8)
◄
2004
(157)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(5)
◄
اکتبر
(8)
◄
سپتامبر
(9)
◄
اوت
(7)
◄
ژوئیهٔ
(10)
◄
ژوئن
(11)
◄
مهٔ
(21)
◄
آوریل
(22)
◄
مارس
(21)
◄
فوریهٔ
(16)
◄
ژانویهٔ
(23)
▼
2003
(325)
◄
دسامبر
(29)
◄
نوامبر
(32)
◄
اکتبر
(16)
◄
سپتامبر
(19)
◄
اوت
(23)
◄
ژوئیهٔ
(27)
◄
ژوئن
(21)
◄
مهٔ
(34)
◄
آوریل
(21)
▼
مارس
(40)
هيچ جا مثل خانه خود آدم نميشه. هيچ كامپيوتري هم م...
چند شبه كه خانه نيستم، براي همين نميرسم كه اينجا ...
چند شبه كه خانه نيستم، براي همين نميرسم كه اينجا ...
سيلاب همراه با تگرگ ديروز با يكي از دوستام ميرفتي...
اين چند روز خيلي بد شده بودم. چند نفر را واقعا نار...
جنگ، جنگ، جنگ 2 راستش، من معتقدم، كه از اون اول نب...
جنگ، جنگ، جنگ 1 هر جا ميريم، صحبت، جنگ هست. دوست ...
سال جديد را زير سايه جنگ شروع كرديم. از اول سال وض...
امشب بعد از كلي عيد ديدني، و ... يك دفعه دلم گرفت....
سالي كه گذشت يك سال ديگه گذشت. اين سال به نوعي خيل...
سال نو مبارك :)
امسال تونستم، تقريبا خيلي از كارهاي نيمه كارهام ر...
امروز طبق سنوات چند سال اخير، رفتم بازار ميوه كرج،...
چقدر بازار تهران شلوغه، ديروز كه اونجا بودم داشتم ...
اين آخر سالي كلي اين ور و اون ور رفتم. تقريبا دم ...
امروز بعد از مدتها (13 روز) پشت ماشين خودم نشستم. ...
بالاخره ماشينم را گرفتم. :)
بي ماشين بودن هم مزايايي دارد. امروز ميدان آرژانت...
يك روز در تاكسي 1- تو تاكسي نشستم، و توي حال و هوا...
امروز، يك نفر را كه براي كار اومده بود شركت ما، عذ...
ديشب هوس كرده بودم، يك چيزهايي بنويسم. (و نوشتم.) ...
...
عاشورا تا حالا عاشورا به اين بي بخاري نديده بودم. ...
چند ساله كه بعضيها توي كوچه ما نذري ميدهند. قبل ...
امسال اصلا حال و هواي سالهاي گذشته نيست، هر سال كه...
خواب ديدم كه يك جا نشستم و دارند صحبت ميكنند. وسط...
اين بي ماشيني، خيلي هم براي من بد نبوده. مزايا - ...
بچه مثبت :) ... ... ...
امشب چندتا مقاله جالب ديدم، اولين مقاله در مورد ع...
2 ديدنيها قبل از اينكه هلمز ماشينش را بگيره، به م...
اين چند روزه ، اصلا حوصله نداشتم. براي همين خيلي ر...
دربند 1 حدود ساعت 8 بود كه بارانه و هلمز اومدند دن...
بعد از ظهري خيلي حالم گرفته بود. امروز ماشينم را ت...
دوست بارانه، ميخواست بره انگليس. براي همين ميخوا...
باز امروز رفتم كوه. تنهاي تنها. هلمز و بارانه كار...
تنهايي مثل اينكه قرار نيست، توي اين راهي كه ميخوا...
بالاخره نتايج انتخابات تهران هم اعلام شد. بعضي ها ...
فقط براي خودم امروز صبح بعد از مدتها رفتم، سراغ ا...
كانديداي اصلح شورا يكي از دوستام كه توي ميدان انقل...
اژدهاي چسبي اين همكارمان بالاخره يقه ما را گرفت، و...
◄
فوریهٔ
(33)
◄
ژانویهٔ
(30)
◄
2002
(296)
◄
دسامبر
(37)
◄
نوامبر
(31)
◄
اکتبر
(35)
◄
سپتامبر
(26)
◄
اوت
(25)
◄
ژوئیهٔ
(26)
◄
ژوئن
(45)
◄
مهٔ
(18)
◄
آوریل
(23)
◄
مارس
(5)
◄
فوریهٔ
(11)
◄
ژانویهٔ
(14)
Counter
Counter
فهرست وبلاگ من
نامه های یادگاری
Sherlock Holmes - روزگار سبز
خورشید خانم
دنبال کننده ها
پستهای پرطرفدار
او که هر شب دعا میکرد
هنوز تو حالت خواب بیداری بودمٰ که با صدای گریه مادرم از جا پریدم "دیگه مادر بزرگت نیست که هر شب تو رو دعا کنه! تا وقتی او بودٰ خیالم بر...
متل قو
يك سفر خوب و آرام به شمال، البته اين رو بگم، اصلا رادستم نبود كه روز 5 شنبه آخر سال راه بيفتم به سمت شمال. ولي خب دوستان اصرار داشتند، اين ش...
تبريك تولد
ماه ارديبهشت با همه بالا و پايينيهاش تموم شد. فكر كنم اين ماه سنگينترين ماه از لحاظ تعداد تولد دوستاي من باشه. (البته سر فرصت بايد با ماه ...
کار
توي اين چندماه(تقريبا 1 سال شده) زندگي من شده، فقط كار !* (تقریبا بدون تعطیلی، و شبها تا ساعت 8-9 شب ماندن، به غیر از موقعیتهای خاص که تا سا...
(بیعنوان)
The Matrix Revolutions (2003) بالاخره آخرين قسمت ماتريكس، قراره امروز اكران بشه. اميدوارم كه اين قسمت هم مثل قسمت قبلش، با يكي، 2 هفته ...
عروسي پسر عمو :)
پسر عموجانمون هم بالاخره ازدواج كرد. در روز شنبه هفتم آذرماه، در يك روز باراني زيبا :) شنبهاي كلي ياد احسان كردم. بين ما پسرعموها، كه ...
استاد جهان سومی
واقعیتش دیروز خیلی از دست خودمون عصبانی شدم. اصلا یادم نمی آد، چی گفتم، سعی کردم چیزی نگم و برم. شبش برای اینکه آروم بشم رفتیم پیاده ...
(بیعنوان)
داشتم وبلاگ ها رو كه ميخوندم، ديدم يكسري فحش را كشيده بودند، كه خدايي كه ميگويند: مهربونه اينه؟! اينكه باعث شده اين همه آدم كشته بشه، اين...
پيتزا پنتري
بعضی وقتها کنار دوستان بودن خیلی لطف داره و به آدم حس خوبی می ده. قشنگ حس می کنه که از جمع داره انرژی مثبت می گیره. 4 شنبه هم همینطور بود. ب...
...
امروز رفتم بیمارستان، وقتی توی بخش مراقبتهای ویژه دیدمش، اصلا نشناختمش، سرش رو باند پیچی کرده بودند. نمیدونستم چی کار کنم. برای سلامتیش دعا ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر