چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

سفرها

اواخر پروژه بود. حسابي تو سر كله خودمون مي‌زديم كه كار رو جمع كنيم. يك روز با انوش صحبت مي‌كردم، به او گفتم كه اين پروژه تمام بشه من حتما يك سفر مي‌رم، او هم گفت من هم همينطور. و اين گذشت...

هر روز كه مي‌گذره سرم شلوغتر مي‌شه.
ظاهرا دارl جبران چند سالي كه سفر نرفتم رو مي‌كنم، اينقدر تا حالا تعداد سفرهام زياد شده كه اگر بخوام در مورد هر كدوم همينجوري بنويسم تا يك سال ديگه بايد شرح ماوقع سفرها رو بنويسم.

چابكسر
سفر چابكسر، هشتم تا دهم ديماه بود. اولش كلي برف داشت. جاده بسته بود، 1-2 ساعت تو اتوبان قزوين گير كرديم. كلي سرسره بازي كرديم. و در يك جايي كه تا مغز استخوانمون يخ كرده بود، زنجير چرخ بستيم.
رشت 40 سانتي‌متر برف نشسته بود. حدود ساعت 3 به ويلا رسيديم. شب تا صبح مثل بيد لرزيديم.
صبح وقتي بلند شدم، اولين منظره درياي آبي آبي جلو چشمم بود. هوا هم آفتابي بود. :)
توي اين چند روز صبحانه و نهار و شام، جايشون كامل عوض شده بود. شام ساعت 3-4 صبح، صبحانه ساعت 11-12 ظهر و ناهار ساعت 6-7 بعدازظهر مي‌خورديم. :)
توي لاهيجان بعد از سالها حسابي برف بازي كرديم. :)
به بركت وجود رزا، به مقدار متنابهي از راه پله، بالا و پايين رفتم. (حداقل20-30 بار) و در آخر يادش دادم كه خودش بالا و پايين بره كه اين عمل خود مشكلات جديدي داشت. (چون بايد يك نفر همراهيش مي‌كرد. :)‌ )
بستني خوردن توي رامسر، قهوه‌خانه سنتي هتل قديم رامسر و از جاهاي جالبي بود كه رفتيم. و در آخر اينكه 10 ريورس هست.
خرابي ماشين، و به خير گذشتن. (به علت سفت كردن بيش از اندازه پيچ جعبه گيربكس، پيچ نامبرده هرز و باعث خارج شدن تقريبا تمامي روغن گيربكس شد. در نتيجه، ماشين از گيربكسش صداهاي عجيب و غريب در مي‌آورد. كه خوشبختانه با ريختن واسكازين مشكل تا رسيدن به تهران حل شد. :) )
البته رفتن به اين سفر هم حواشي بسياري داشت كه از آن مي‌توان به نحوه مرخصي گرفتن بچه‌ها، زنجير چرخ خريدن، مهماني علي و ... نام برد. :)

فيروزكوه
بازم يك ماموريت ديگه، منتها اين بار سفر يك روزه به پايان رسيد، ساعت حركت 3:30 صبح، برگشت ساعت 8:20 شب. :)

كاشان
سفر تفريحي، همراهي پدر و مادر براي تنها نماندن ايشان. پدر و مادرم از حدود 1-2 هفته قبل تصميم اين سفر را داشتند. ولي من يك دفعه هوس اين سفر به كله ام زد، و با عقب انداختن چند ساعتي سفرشان، ايشان را همراهي كردم. مهمترين اتفاق، شركت در افتتاح بعضي از پروژه‌هاي عمراني به مناسبت دهه فجر!!!!

كوير
در آخرين لحظه‌ها تصميم اين سفر رو گرفتم، همه چيز جور بود، به غير از اينكه من خودم، با بقيه روز جمعه قرار گذاشته بوديم كه جمع بشيم و درست نبود كه خودم نرم. (گر چه نرفتن اين سفر، باعث همراهي با پدر و مادر شد!)

قم
سفر كاري، حركت ساعت 4:30 صبح، برگشت ساعت 9:40 شب. خيلي خسته شدم، خوشبختانه ماشين نبرده بودم، و در مسير رفت و برگشت با خيال راحت در ماشين خطي خوابيدم. :)

...
اگر مشكلي پيش نياد، پس فردا (پنج شنبه) مي‌رم سفر خارج. ديروز (2شنبه شب) تصميم گرفتم، امروز (3 شنبه) براي ويزا اقدام كردم. اولين‌بار هست كه به سفر خارج كشور مي‌رم، اونهم بدون هيچ آمادگي ذهني. تازه امروز هم(3 شنبه) ماموريت قم بودم. هنوز دقيقا نمي‌دونم چي بايد با خودم ببرم و چي لازم دارم و ...

خدا عاقبت من رو بخير كنه :)
پ.ن.
1- هنوز به سفر نرفتم، ولي خوابم به شدت كم شده، ديشب فقط 1.5 ساعت خوابيدم. الانم بعد از يك روز دويدن، هنوز بيدارم.
2- از الان بچه‌ها براي هفته آخر اسفند دارند برنامه ريزي مي‌كنند كه بريم سفر :) ...
2-

دوشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۵

تولد :)

ممم
تقريبا مثل همين چند سال اخير بود، يك سري دوستام مثل هميشه به من لطف داشتند و شرمنده‌ام كردند.
از يك سري اصلا توقع نداشتم كه تولدم رو تبريك گفتند.
يك سري رو هم ... :)

آرزو به دل موندم كه همه دوستام رو كنار هم ببينم، به طور معمول تا چندين ماه تك تك دوستام رو مي‌بينم. دوست دارم، توي تولدم، همه دوستام كنارم باشند و همه رو يك جا ببينم. ولي خب قسمت اينطوري هست كه هر كدوم رو جدا جدا مي‌بينم. :)

امسال دو تا از دوستام، يك كارتون بزرگ به من هديه دادند كه توش پر از خرت و پرت بود. (شيشه خالي عطر، سر سوكت استريو، جعبه خالي سكه،‌و ... ) منتها ته كارتون، سري كامل دي‌وي‌دي‌هاي سريال Friends بود. :) كلي حال كردم.
واقعا دستتون درد نكنه، خيلي زحمت كشيديد. :* :)

پ.ن.
مي‌دونم كه يك ماه و نيم از تولدم گذشته، ولي لازم بود كه حتما از دوستام تشكر كنم. :)