دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۶

خواب جالب

ديشب يك خواب جالب ديدم،
توي اتوبان مي‌رفتم كه يك دفعه از يكي از خروجي ها خارج شدم، ديدم يك سري ماشين توي يك جاده فرعي دارند مي‌رند، من هم افتادم دنبالشون. جلوم يك دهاتي بود كه سوار يك موتور درب و داغون بود. با اين كه سرعت من خيلي زياد بود، بازم او سعي مي‌كرد جلو من حركت كنه. توي دلم مي‌گفتم: عجب آدمي هست با همچين موتوري، اينقدر تند مي‌ره. رسيديم به يك شهر كوچيك، من همچنان پشت موتور مي‌رفتم. تا اينكه رسيديم به يك مسجد، به من گفت اوني كه دنبالش هستي اينجاست، تو بايد از اين ورودي وارد بشي.
وارد شدم،
تا به حال همچين جايي نديده بودم. اينقدر قشنگ و نوراني بود... خلاصه اونجا نماز خوندم. واقعا محو ابهت اونجا شده بودم، و داشتم به جاهاي مختلفش سرك مي‌كشيدم كه از خواب بيدار شدم. مكان فوق العاده قشنگي بود. :)

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

دل تنگي

دلم تنگ شده براي اينجا
بعضي از تصميمات آدم حسابي وقت گير هست، اميدوارم كه بالاخره انجام بشه. :)
توي اين 2 ماه اينقدر اتفاقات مختلف افتاده كه خيلي‌هاش حتي فهرستوار هم يادم نمي‌آد كه اينجا بنويسم.
هفته پيش يك روز و نيم با دوستام كاشان رفتم. خيلي شلوغ بود. حتي توي عيد هم من اينقدر آدم توي باغ فين نديده بودم...
اواخر فروردين يك شب با يكسري از دوستام كوه رفتم كه خيلي چسبيد. كلي ياد اون روزها كه هر هفته با بچه‌ها كوه مي‌رفتم كردم. يك بازي هم اون بالا توي كوه ياد گرفتم كه خيلي با حال بود. :)
البته شايد يك قسمتش هم مال اين بود كه يك نفري رو اون بالا خيس كردم و نزديك بود كله ام توسط خواهرش كنده بشه :)
خداحافظي از ايرج توي عيد در يك روز باراني. اميدوارم كه هر جا هست تو كارش موفق باشه. :) يادم نمي‌ره كه اولين بار توي پاركينگ ولنجك با لباس گرمكن ديدمش اون موقع فكر مي‌كردم كه حدودا 28-29 سالش بيشتر نيست. :)
ديدن بچه‌ها توي كافه تاتر هم جالب بود، سالها بود كه ديگه اونجا جمع نشده بوديم. ...
البته بماند كه حدود 1 ساعت توي ترافيك بوديم تا به اونجا رسيديم. :)
و ...
فردا صبح اگر زود بلند بشم، مي‌رم كوه. بچه‌ها براي ساعت 4.5 صبح ميدون دركه قرار گذاشتند!!
تا بعد :)
پ.ن.
خيلي وقته كه قراره حال يكي سري از دوستام رو بپرسم و بهشون زنگ بزنم. نه كه يادم نباشه. شبها اكثرا دير ميرسم خونه و بعدش هم اينقدر خسته ام كه ترجيح مي‌دهم كه بخوابم. بعضي وقتها هم يادم مي‌ره. :) خلاصه اينكه مي‌خواستم بگم بيادشون هستم. :) و اميدوارم خوب و خوش باشند و در اولين فرصت سراغشون رو مي‌گيرم. :)