جمعه، آذر ۲۶، ۱۳۸۹

حلیم

چند سالی هست هم زدن حلیم، در شب عاشورا جز برنامه‌های ثابتم شده، اکثرا سعی می‌کنم، وقتی حلیم هم می‌زنم، یاد تک تک دوستام باشم، دوست دارم که همه خوب باشند. و هر چه براشون خیر هست پیش بیاد.
امسال گردنم درد می‌کرد، اصلا نمی‌خواستم، حلیم هم بزنم، ولی خب یک جوری شد که بیشتر حلیم هم زدم. معمولا تا صبح نمی‌خوابیدیم. ولی امسال خوابیدیم و برای شستن دیگ خواب موندم.
دوست داشتم دختری هم بیاد، ولی دختری خودش رو توی محل مادربزرگش اینا مشغول کرده بود. دوست داشتم، که توی مراسم اونجا هم می‌بودم و از نزدیک تعریفهایی که دختری می‌کرد را می‌دیدم.

پارسال یکی از دوستام، از مراسمی که در خانه مادریزرگش توی قم برگزار می‌کنند، می‌گفت و امسال یک دیگه از دوستام، در مورد مراسمی که توی دهشون برگزار می‌شه و اینکه همه مردم توی خانه پدر بزرگش جمع می‌شوند، گفت.

این مراسمها همه بر پایه یک اعتقاد، سالها هست که برگزار می‌شوند. مثلا همین حلیم، حدود 150 سال هست، که هر سال داره درست می‌شه. هر سال که می‌رم، این سوال رو از خودم می پرسم که این سنتها و مراسم تا کی ادامه پیدا می‌کنه؟ آیا نسل ما هم مثل پدر و مادرهامون، پدربزرگ و مادربزرگهامون، این سنتها رو حفظ خواهیم کرد و راه اونها را ادامه می‌دهیم؟

بچه که بودم، خیلی دوست داشتم که دنبال هیئت راه بیافتم و مثل آدم بزرگ‌ها زنجیر بزنم، بابام خیلی دوست نداشت، می‌گفت: اینها همش قرتی بازیه، قدیمها همه دسته‌ها سینه زنی می‌کردند.
بزرگتر که شدم،(کلاس 4-5 دبستان) خودم می‌رفتم، توی هیئت زنجیر می‌گرفتم، و با دسته راه می‌رفتم، مسیرها برام زیاد بود ولی اینقدر به کارم اعتقاد داشتم که بدون اینکه خم به ابرو بیارم، با دسته راه میرفتم. این قضیه برای من ادامه داشت تا وقتی که به سالهای دوم و سوم دبیرستان رسیدم. برای اولین بار شنیدم که فلانی که داره طبل میزنه، برای این اینجوری طبل می زنه، که فلان دختر خوشش میآد و یا فلانی که زیر علم رفته برای ... یا اون یکی برای این اینجوری زنجیر می زنه که ... اولش باورم نمی‌شد، ولی بعد 2-3 تا نشونه که به عینه دیدم، نگاهم به این قضیه عوض شد.
خلاصه تقریبا از همون موقع دیگه دنبال دسته‌ها راه نیافتادم. نمی خوام بگم: همه اونها که الان توی دسته‌ها جمع می‌شوند، اینجوری هستند، ولی خب میونشون همچین آدمهایی هم هستند.
این شبها که به دسته‌ها نگاه می کنم و میونشون دختر و پسرهایی رو می بینم که همچین آرایش کردند و همچین لباسهایی پوشیدن که غیر از مهمونی و عروسی جایی دیگه این تیپ رو نمی‌زنند. خب زمونه عوض شده.

بعد گذشت این سالها، حالا می‌فهمم که پدرم چی می‌گفت. هنوز مراسم عزاداری سنتی رو دوست دارم، یک سال با بابام رفتیم بازار، توی یکی از دسته‌های قدیمی که سینه زنی می‌کردند. اون موقع برام جالب نبود، همش دوست داشتم که بابام من رو ببره توی هیئت که زنجیر بزنم. ولی الان که به عقب نگاه می کنم، مراسمشون خیلی جالب بود، نوحه خوندنشون و نحوه عزاداریشون.

به نظرم این سالها، بعضی از کارها چشم و هم چشمی شده، بعضی جاها خلوص گذشته رو ندارند. شاید برای همین هست که مراسم سنتی رو بیشتر دوست دارم!

یکشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۹

کتاب فروشی

این چند روز که هوا خوب نبود، سعی کردم، فقط روزهایی که نوبت ماشینم هست، از ماشین استفاده کنم، و مابقی روزها ماشین نیارم، حاصلش این شد که یک کتاب فروشی بزرگ توی میدون ونک پیدا کردم. به نظرم که تازه اومد. دفعه اول که دیدمش کلی حال کردم. همون روز، یکی من رو توی میدون ونک غال (یا...) گذاشته بود. من هم ناراحت، وقتی کتابفروشی رو دیدم مثل این بچه ها، داشتم بال در می‌آوردم، رفتم توی کتابفروشی و حدود 1 ساعتی برای خودم چرخیدم، بعد هم که یکم حالم بهتر شد اومدم سمت خونه.
دفعه دوم که رفتم، حالم مثل دفعه قبل نبود که چشمام بسته باشه، بعد از اینکه چند تا کتاب ورق زدم، و یکم کتاب خواندم. گردنم درد گرفت، تازه دیدم، کتابفروشی به این بزرگی، یک میز و صندلی، برای مطالعه نداره. خلاصه فکر کنم اگر، یک سری صندلی توش بگذارند، که اگر آدم خواست در مورد کتابی چیزی بدونه، بشینه و چند صفحه‌ای از اون کتاب رو بخونه، کتاب فروشی بهتری بشه.

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۹

آلودگی هوا و طرح زوج و فرد

یک هفته‌ای هست که بخاطر آلودگی هوا، طرح زوج و فرد رو رعایت می کنم، قبلا هم همینطور بود موقع‌هایی، که هوا آلوده بود، ماشین نمی‌بردم، ولی از وقتی این طرح رو که قرار بود فقط برای روزهای آلوده باشه، یک دفعه همیشگی کردند، بی خیال اجراش شدم، و تقریبا هر روز از ماشین استفاده کردم. شاید، ایران جز معدود جاهایی باشه که به این صورت این قانون اجرا میشه. محدوده ترافیک وجود داره، ولی زوج و فرد، نه!
مهمترین اثرش شاید، همین چیزی باشه که ما امروز توی خیابانهای تهران می بینیم. ترافیک و آلودگی به حد بالایی رسیده، اینقدر که داریم توی دنیا رکورد می زنیم!
حالا چرا طرح زوج و فرد همچین اثری داشته؟
وقتی محدودیت زوج و فرد می‌گذاریم، توی کوتاه مدت خیابانها خلوت می‌شوند، و ما پیش خودمون می‌گیم. عجب طرح خوبی اجرا کردیم. ولی اثرش در بلند مدت برای شهر خیلی گرون تمام می‌شه.
اتفاقی که می‌افته، چیزی شبیه به این است که:
اولش توی محدوده زوج و فرد خودرو ها کم می‌شه و خیابونها خلوت می شوند، و یک عده خوشحال می‌شوند و پیش خودشون می‌گویند چه خوب. در طرف مقابل ما یک عده رو داریم که احتیاج دارند یا دوست دارند، هر روز از خودرو شخصیشون استفاده کنند و ما مجبورشون کردیم که یک روز در میان از خودروهاشون استفاده کنند.
اولش همه مجبور می شن‌این قانون رو اجرا کنند. بعد از مدتی گروهی که قبلا از خودرو شخصی استفاده می کردند، خسته می شوند و دنبال راه حل می گردند.
یک گروه از آدمها که اینجا ما اسمشون رو گروه 1 می‌گذاریم، بعد از مدتی مسیر حرکت رو عوض می‌کنند، برای این کار محل کارشون رو عوض می‌کنند، یا محل خریدشون و یا ... خلاصه بازم مثل قبل از خودرو شخصیشون استفاده می‌کنند.
گروه 2 که شاید آدمهای ماجراجویی باشند، به مرور راههای گریز رو پیدا می کنند، و دوباره مثل قبل هر روز با خودرو شخصیشون وارد محدوده می شوند.
گروه 3 که معمولا یا پولدارتر از گروه 2 هستند یا مثل گروه دوم ماجراجو نیستند و مثل گروه یک نمی‌توانند محل کارشون رو عوض کنند و از طرفی احساس نیاز به خودرو می‌کنند که هر روز با خودرو شخصی وارد محدوده بشوند، معمولا یا برای خودشون یک ماشین دیگه می‌خرند، یا به اسم همسر یا بچه‌هاشون. اینجوری یک روز با ماشین خودشون وارد محدوده می‌شوند، یک روز هم با ماشین خانم یا بچه‌هاشون. خانم و بچه‌ها هم خوشحال هستند، چون حالا یک ماشین دیگه توی خانه هست، و اونها می‌توانند از اون در خارج محدوده استفاده کنند.

حالا مدتی از اجرای طرح گذشته (مثلا چند سال)، بیاییم ببینیم با اجرای این طرح چه اتفاقی برای شهر می‌افته.
گروه اول و دوم، ماشینهای خودشون رو حفظ کردند و تقریبا هر روز از آن استفاده می‌کنند. گروه سوم هم نه تنها خودرو خودش رو حفظ کرده، بلکه یک خودرو جدید هم به اون اضافه کرده. اگر به این 3 گروه، خانواده‌هایی که خودرو نداشتند و حالا خودرو خریدن رو اضافه کنیم می‌بینیم که:
در بلند مدت تعداد خودرو بیشتری در کل شهر حرکت می‌کنه و در داخل محدوده زوج و فرد هم دیگه مثل اوایل اجرای طرح، خلوت نیست و ترافیک سنگینی رو می بینیم.
ابزارمون رو هم از دست دادیم و اگر روزی با اجرای این طرح شهر خلوت می‌شد، دیگه الان با اجرای اون هیچ خلوتی رو نمی بینیم. حتی وقتی طرح رو به کل شهر گسترش می دهیم، درسته ترافیک سبکتر شده، ولی خب باز نسبت به قبل خیلی شلوغتر هست، اینقدر که شهر نتونه نفس بکشه!

حالا می‌شه دید که چرا طرحی که روزی باعث کاهش آلودگی هوا بوده، حالا می‌تونه اثر دیگری داشته باشد!