آدم تو اين شهر بعضي وقتها 1 چيزهايي ميبينه كه نميتونه بفهمه كه چي را بايد باور كنه
مثلا همين چند روز پيش، من ميخواستم برم ختم، سوار يك تاكسي(ماشين شخصي) شدم. راننده ماشين، يك ريش خفن داشت، و يك انگشتر گنده هم دستش بود،اونوقت همين آقا يك آهنگ از اين آهنگهاي لسآنجلسي گذاشته بود و صداي ضبطش را هم زياد كرده بود.
من واقعا نميدونستم بايد ظاهر راننده را قبول كنم يا اون نواري كه گذاشته بود.
يا شايد هم من اشتباه ميكنم، اين 2 تا با هم سازگار هستند.
شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر