اينجا كسي، 1 تعميير كار خوب سراغ نداره؟
فكر ميكنم يكسري از سيمهام سوخته. فكر كنم قاطي كردن اين سيمها باعث شده، كه به سيستم كنترل مركزيم هم آسيب برسه.
نميدونم براي چي اينجور شدم، شايد به خاطر اينكه تازگي، خيلي به اين دستگاه فشار آوردم و به اون هيچ استراحتي ندادم، شايد به خاطر اين باشه، كه سنم 1 كم رفته بالا و پير شدم،شايد هم به خاطر اين باشه، كه دوباره 1 سري قكرام را دارم مرور ميكنم و بعضي از اونها را 1 كم تغيير ميدم. به قول بقيه، شايد من هم دارم دوباره پوست مياندازم. شايد هم به خاطر سق سياه بعضيها باشه كه هي من را چشم زدند.
خلاصه اينكه من امروز براي دومين بار در طول زندگيم،كتاب شعر خريدم، (اولين بار حدود 1 هفته پيش بود.) نميدونم با اينكه اين هفته فوقالعاده سرم شلوغه، و وقت سر خاروندن هم ندارم، چطور وقت پيدا كردم برم تو كتاب فروشي؟!، امروز پيش يكي از دوستام كار داشتم، كه دوستم رفته بود بيرون. نزديك محل كار دوستم، 1 كتاب فروشي بزرگ هست، من هم از خدا خواسته وقت اضافه پيدا كرده بودم، رفتم تو كتابفروشي. وقتي به خودم اومدم،ديدم حدود 45 دقيقه است كه تو كتابفروشي چرخ ميزنم. 3-4 تا كتاب ديگه هم انتخاب كردم، ولي به خودم قبولوندم كه دوستم،اين كتاب را داره، و شايد بتونم از اون، اين كتاب را قرض بگيرم. بخودم گفتم: اگر از اون نتونستم اين كتاب را بگيرم، اونوقت اين كتاب را ميخرم.
از اون جالبتر، اينكه من 1 موقعهاي هفتهاي 7-8 تا فيلم نگاه ميكردم. حدود 3-4 سال بود، كه دنبال 1 فيلم ميگشتم، كه بالاخره بعد از كلي گشتن، هفتهي پيش،اون فيلم را پيدا كردم. بعد از 1 هفته كه فبلم دستم بود،وقت نكردم، فيلمي كه چند سال دنبالش بودم را نگاه كنم.
خلاصه اوضاع 1 كم قر و قاطي شده.
دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر