جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۱

امروز 1 پيرمردي،‌اومده بود تو كوچه شركت ما
همينجور داد مي‌زد،‌كه مردم كمكم كنيد،‌ دخترم داره ميميره.
يكي از همسايه‌ها گفت چرا اينجا داد ميزني.
پيرمرده با ناراحتي گفت: چي كار كنم، كميته امداد رفتم، مي‌گه ما براي اينكار اعتبار نداريم. هلال احمر رفتم، ميگه به ما مربوط نيست. آخه دخترم داره ميميره، شما بگيد من چي‌كار بايد بكنم؟
واقعا نمي‌دونم، اون بنده‌خدا چي كار بايست مي‌كرد.
كسي مي‌تونه من را راهنمايي كنه؟

هیچ نظری موجود نیست: