آخيش، آلمان هم برد.
و من بعد از بازي يك نفس آروم كشيدم.
تو خانه ما جو مادرم هم گرفته بود، مامانم اصلا اهل فوتبال نيست،ولي امروز چون بغل دست ما نشسته بود، يك پا كارشناس شده بود. و از همه جالبتر به شدت طرفدار آلمان، هر حملهاي كه آمريكا به سمت دروازه آلمان ميكرد، به شدت هيجاني ميشد، و هي دعا ميكرد، كه شوت آمريكايي ها گل نشه، و آلمان ببره.
اين هيجانش اينقدر بالا رفت، كه اواخر بازي بلند شد، رفت تو اتاق مشغول كاراش شد، كه بازي را نبينه. فقط هر چند دقيقه 1 بار، وقتي صداي ما بلند ميشد، سريع ميپرسيد،آلمان گل خورد يا نه؟
جمعه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر