پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۱

امروز با اينكه،
من و هلمز، 2 تايي رفتيم كوه و كلي هواي تازه خورديم.
بعدش هم رفتيم خانه يكي از بچه‌ها و شام خورديم. و اونجا كلي به من خوش گذشت.

ولي الان باز دلم گرفته. و دستم به نوشتن نمي‌ره.
خودم تقريبا، دليلش را مي‌دونم.
اميدوارم كه اين دفعه هم تحمل كنم و از پا در نيام :)

هیچ نظری موجود نیست: