جمعه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۱

سه شنبه
1- دلم خيلي گرفته بود، بالاخره يك ذره از اون را ريختم بيرون، و يكم خودم را سبك كردم. :)
2- اين همكارمون كه كانديد شده، كلي شركت ما بر و بيا پيدا كرده. هر روز چند نفر ميان شركت كه با اون صحبت كنند. از حزب همبستگي، از دفتر تحكيم، از كارگزاران و ... . خلاصه صف بستند اين ميره اون مياد بيرون. امروز از صبح تا بعد از ظهر كه همش جلسه داشت، (فكر كنم آخرش هم با هيچكدام به توافق نرسيد.)
3- اين هفته هم كوه خيلي به من چسبيد،
منظره خيلي زيباي كوه در ميان برف، زير نور چراغ
نشستن در وسط برف و خوردن راني (تا آخرين قطره)
باز كردن در قوطي راني، با كليد
ريزش خيلي ريز برف
بازگشت سريع
كشيدن ترمز دستي در پاركينگ و چرخ زدن در وسط اون (چندين بار)

هیچ نظری موجود نیست: