جمعه، آبان ۲۴، ۱۳۸۱

شنبه، يك شنبه دوشنبه، باز سرما خوردگي من اوت كرده. توي شركت همش يا دارم سرفه مي‌كنم يا دارم دماغم را مي‌گيرم. يك شنبه فقط نزديك 20-30 تا دستمال مصرف كردم.

يك شنبه،
شنيده بودم كه شب قبلش باز كوي شلوغ شده بوده. مي‌رم دانشكده كه ببينم اوضاع و احوال چطور بوده. خوشبختانه شب قبل اتفاق خاصي نيافتاده بوده. و مثل هميشه بچه‌ها به غذا اعتراض كرده بودند و طبق معمول اومده بودند خيابان را بسته بودند كه بعدش يكم سياسي شده بوده و شروع به شعار دادن كرده بودند.
برام جالبه كه دانشجوهاي جديد، واقعا نمي‌دونند كه اون سال توي كوي چه اتفاقي افتاد. با يكشون كه صحبت مي‌كنم، طرف مي‌گه. آره شنيدم اون موقع فقط به يكي از ساختمانهاي پايين حمله كردند.
يك لحظه ياد اون موقع ها مي‌افتم. كه ساختمانهاي 11-12 و 14-15 چه شكلي شده بودند. اكثر درهاي ساختمان 22 شكسته بود. ساختمان خارجيها هم خيلي تعريفي نبود. و ... چقدر سريع گذشت، و چقدر زود بعضي از اتفاقات داره فراموش مي‌شه.
دوشنبه
روي پل گيشا، كلي وقت توي ترافيك گير مي‌كنم. وقتي كه جلو دانشگاه تربيت مدرس مي‌رسم، مي‌بينم كه جمعيت زيادي جلو دانشگاه تربيت مدرس جمع شدند و خيابان روبروي اون بسته شده. 1 عده هم اون وسط دارند شعار ميدند. اعتراض به حكم آغاجري بالا گرفته.

هیچ نظری موجود نیست: