چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۱

امروز خير سرم خانه موندم استراحت كنم، با اين بدن تب كرده، از صبح نشستم پاي كامپيوتر و همينجور دارم مي‌نويسم. احتمالا بعدا كه حالم بهتر شد، مي‌فهمم كه چه چيزهايي نوشتم.
از چند روز پيش فهميده بودم كه سرما خوردم. از اون شبي كه از سرما تو ماشين به خودم مي‌پيچيدم. ولي خب به روي خودم نياوردم تا بازار تمام شد. ديروز را هم با اين كه گلوم به شدت درد مي‌كرد. زير سيبيلي رد كردم. ديگه امروز تبم كردم، براي همين به پيشنهاد مامانم تا ظهر به خودم استراحت دادم. الان هم بايد يواش يواش راه بيفتم دنبال كارهام. ماشينم فعلا ندارم.

دلم براي كوه خيلي تنگ شده، فكر كنم 1 هفته و نيم باشه كه نتونستم برم. فكر كنم جمعه بعد از ظهر حتما برم كوه :)،

هیچ نظری موجود نیست: