جمعه، مهر ۱۲، ۱۳۸۱

ديروز داشتم از جلو يك دبستان دخترانه رد مي‌شدم. ديدم يكسري از دخترا وقتي از مدرسه مي‌آن بيرون، اولين كاري كه مي‌كنند اين هست كه مقنعه را از سرشون بر مي‌دارند. كه راحت باشند.
خندم گرفته بود. توي مدرسه كه هيچ نامحرمي نيست، دخترهاي دبستاني را مجبور مي‌كنند كه مانتو و مقنعه سر كنند. اونوقت اينها كه مي‌آن بيرون اولين كاري كه مي‌كنند اينه كه اين پوشش شون را در مي‌آورند.

پيش خودم گفتم: از همين الان دارند به اين دخترهاي معصوم، ياد مي‌دهند كه چطوري 2 رو باشند. تو مدرسه جلو ناظم و معلم، ظاهري مذهبي داشته باشند و بيرون مدرسه يك ظاهر ديگه.
اين رفتار از بچه‌گي تو خون همين دخترا مي‌ره.
همين مي‌شه كه خيلي از همين دخترها وقتي وارد دانشگاه مي‌شوند، قيافه‌اشون را كه مي‌بيني، ياد حضرت مريم مي‌افتي و فكر مي‌كني مثل اون پاك پاك هستند و تا به حال با هيچ مردي تماس نداشتند. ولي بعدش كافي هست كه توي يك خيابان، يا توي مهماني همون دختر را ببيني.
همچين قيافه‌اي براي خودش درست كرده كه اولش 2 ساعت بايد خوب اون را نگاه كني، تا تشخيص بدي كه اين دختره، هم دانشگاهيت هست. بعدش هم به خاطر لباسهايي كه دختره پوشيده از خجالت مجبور مي‌شي كه سرت را بندازي پايين. و بري يك طرف ديگه كه چشمت به اون نيافته. و ...

هیچ نظری موجود نیست: