سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۱

دوباره بعد از1 هفته آرامش نسبي، سرم وحشتناك شلوغ شده. ديشب ساعت 1 رسيدم خانه. فردا صبح ساعت 7 قرار جلسه دارم. تازه قبلش برادرم را بايد ببرم مدرسه، تا شبش، همين وضع را دارم. بايد يك پروژه را هم تحويل بدم،‌ كه هنوز يكسري مشكلات جزيي داره و...
از 4 شنبه هم يكجا بازار خيريه مي‌خواد راه بيافته. كلي كار هم اونجا كار دارم. و ...

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست.

فكر مي‌كنم حالا حالاها بايد براي بهتر شدن تلاش كنم. :)

هیچ نظری موجود نیست: