چهارشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۱

امشب رفته بودم توي 1 مغازه خريد كنم، كه چشمم افتاد به تيتر يكي از روزنامه‌ها كه روي پيشخون طرف بود.
تيتر روزنامه در مورد يك باند، صادرات دختر به خارج از كشور بود. :(
زير تيتر را كه خواندم، ديدم در مورد 3 تا دختر هم نوشته كه توي اين باند بودند و موقع خروج از كشور دستگير شدند، اونها هر كدام، به قيمت 5 ميليون تومان توسط خانواده‌شون به اين باند فروخته شدند. و ...

توي دلم گفتم: ببين اين مشكلات اقتصادي، چه بلايي سر اين ملت آورده كه طرف، براي گذرون زندگيش دخترش را مي‌فروشه.
جالبه كه از اين معامله 2 طرف خوشنودند. پدر، مادر خوشحالند. بخاطر اينكه 1 نون خور كمتر دارند و سر اين كارشون يك پولي هم بدست مي‌آوردند.
دختره هم خوشحاله، چون ديگه مجبور نيست،‌ توي خانه بمونه و سركوفت خانواده را بشنوه. از طرفي،‌ 1 كم وضعيتش (حداقل از نظر ظاهر) بهتر مي‌شه. و ...

وضعيت بچه‌هاي خياباني هم اصلا خوب نيست. يكسري از اونها حاضرند براي خوردن 1 ساندويچ خودشون را تسليم كنند. :(‌

پ.ن. ياد فيلم مالنا افتادم. :((
اين هم يك گزارش، در مورد همين قضيه.

هیچ نظری موجود نیست: