یکشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۱

(اين مطلب را ديشب نوشتم ولي دستگاهم هنگ كرد. ديشب حوصله دوباره نوشتن اين مطلب را نداشتم.)

امسال تقريبا نصف خانه‌ها، تو كوچه‌مون چراغوني كردند. توي اين 22-23 سالي كه توي اين محل هستيم، سابقه نداشته كه هيچ وقت همسايه‌ها خانه‌هاشون را چراغوني بكنند. البته اون اوايل 1 همسايه حزب‌اللهي داشتيم كه همون 2-3 سال اول، كوچه را چراغوني مي‌كرد. كه اونم يادمه جوانهاي كوچه از لجي كه نسبت به اون داشتند،‌ لامپهاي مهتابي او را مي‌شكستند.
خلاصه به مادرم گفتم مي‌دوني،‌امسال چه خبره كه همسايه‌ها از اول ماه شعبان همه چراغوني كردند. و ...
مادرم هم گفت: مي‌گويند امسال سال ظهور آقا هست. براي همين همسايه‌ها مي‌خواهند ظهور اون را جشن بگيرند!!!!

به نظرم رسيد هر وقت كه مردم ما دچار مشكل بزرگ مي‌شوند و از همه جا درمونده مي‌شوند. به شدت فرهنگ انتظار بينشون گسترش پيدا مي‌كنه.
...
نمي‌دونم كسي سريال سربداران يادش هست يا نه.
آخر هر قسمت، گروهي از افراد را نشان مي‌داد كه نقاره مي‌زدند و در غروب آفتاب يك اسب سفيد را با خودشون روي تپه‌اي مي‌بردند و اون بالا منتظر ظهور آقا مي‌شدند. (داستان سربداران بر مي‌گرده به زمان حكومت مغولها در ايران) اون موقع هم مردم منتظر بودند.
آيا شما هم منتظر نجات دهنده‌اي هستيد؟
آيا فكر مي‌كنيد، اگر نجات دهنده‌اي بيايد، تمام مشكلات ما حل خواهد شد؟
فكر مي‌كنيد ...

هیچ نظری موجود نیست: