بازم امسال، مثل هر سال، مراسم روزجهاني معلول برگزار شد.
بازم مثل هر سال يادم افتاد كه بايد شكر سلامتيم را بدونم.
بازم مثل هر سال از 2-3 روز قبل همينجور داشتم ميدويدم.
بازم مثل اين چند سال، كسي نبود كه بتونه جاي ما را پر كنه.
بازم ...
امسال واقعا خسته بودم. اگر ميشد، اصلا شركت نميكردم. هر وقت چشمم به عكسهاي پارسال ميافته. يك لبخند تلخي گوشه لبم ظاهر ميشه. :)
ديشب ساعت 4:30 خوابيدم، صبح ساعت 9 با صداي زنگ تلفن بلند شدم. ....
امشب خيلي خسته بودم. تمام كمر و پام درد گرفته بود. يك دفعه ياد يك دوست قديمي افتادم. رفتم پيشش، نشستيم و چند ساعتي با هم گپ زديم. موقع خداحافظي،قشنگ، احساس سبكي ميكردم. :)
پ.ن.
ديشب يادم رفت بگم، برنامه ناشنواها خيلي عالي بود. :X
پنجشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر