امروز توي شركت نشسته بودم كه يك دفعه باد گرفت و آسمان خاكستري و تيره، به رنگ آبي آسماني درآمد و كوهها از پشت اون دود كثيفي بيرون آمدند. كوه، سقيد سفيد بود. اينقدر به كوه خيره شدم، كه آخرش سفيدي كوه چشم من را زد و همه جا را تيره ميديدم.
(پيش خودم گفتم: گاشكي ميشد، همچين بادي هم توي دل ما آدمها ميآمد و تمام سياهي و كثيفي دلمون را با خودش ميبرد. تا دلمون مثل اين كوههاي برف گرفته از سفيدي بدرخشه. :) )
پنجشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر