استخر و سونا، برف و ...
ديروز خيلي حالم گرفته بود، همش دنبال يك بهانه بودم كه با بچهها نرم استخر، ولي خب آخرش بلند شدم رفتم.
اين جايي كه ما ميريم درست بالاي تپه هست. وقتي رسيديم اونجا هوا ابري بود. (حدود ساعت 7 بعد از ظهر بود.)
تا ساعت 11:30 -11:45 توي استخر دست و پا ميزديم. (البته اين دفعه كلي برنامه ريزي براي هفته ديگه كرديم، كه چطور سر يكي از پسرعموها خراب بشيم.) بگذريم.
حدود ساعت 11:45 كه اومديم بيرون، ديديم كه زمين از برف پوشيده شده. اينقدر هم سر بود. من كه يك دفعه امتحان كردم،خيلي راحت 20-30 متر سر خوردم.
5 نفر از بچهها ماشين داشتند. تقريبا 20-30 دقيقه طول كشيد، كه 1 راه 1 دقيقهاي را طي كرديم و به خيابان وليعصر رسيديم. من همه را راهي كردم، و خودم آخر همه اومدم پايين. توي اون سر پاييني، ماشينها به شكل خيلي مسخرهاي از مسير منحرف ميشدند و شروع به چرخيدن ميكردند. يكي، دو دفعه كه يكي از بچهها نزديك بود تصادف بكنه. (خوشبختانه لاستيك ماشين من نو بود، براي همين خيلي كم سر خوردم.)
اول ميخواستم از بزرگراه چمران به سمت خانه برم، كه هنوز يك كم نرفته بودم كه ديدم. ماشينها گير كردند. دنده عقب برگشتم. و از وليعصر به سمت پايين اومدم. ساعت 12:30 جلوي پارك ملت خيلي شلوغ بود. همه اومده بودند بيرون و داشتند برف بازي ميكردند. (اگر دوستم همراهم نبود. احتمالا همونجا ماشين را پارك ميكردم و ميرفتم قاطي ملت برف بازي. )
بعد ميخواستم از نيايش برم، كه اون هم بسته بود. و ملت داشند دنده عقب بر ميگشتند. منم كه حوصله ترافيك را نداشتم. زود ماشين را سر ته كردم و باز اومدم توي وليعصر.
تقريبا ساعت 1 بود كه دوستم را رسوندم و بعدش هم اومدم خانه. بين راه، چند جا دور در جا زدم و ...
نكات جالب:
1- خوشبختانه با اينكه سطح خيابانها خيلي سر بود، يك تصادف هم نديدم.
2- ديشب يكم با ماشين هم سرسره بازي كردم.
3- شب موقع كار با كامپيوتر، اصلا نميتونستم صاف بشينم و همش خودم را تكان ميدادم كه تعادلم حفظ بشه. (همش فكر ميكردم كه صندليم داره سر ميخوره.:) )
4- ...
جمعه، آذر ۲۹، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر