شب يلدا (2)
از خانه هلمز كه اومدم، اول پاي اينترنت نشستم و يكم گشت و گذار توي اينترنت كردم،و يكم با دوستام آجيل و هندوانه خورديم.
بعد از حال و احوال، يك دفعه هوس كردم بشينم، فيلم ارباب حلقهها را براي بار سوم نگاه كنم. اين بود كه تا ساعت 4 صبح پاي تماشاي اين فيلم بودم.
هر دفعه كه اين فيلم را ميبينم، چيزهاي جديدي در اون به نظرم ميآد.
اين دفعه كه داشتم اين فيلم را نگاه ميكردم، ياد شاهنامه و هفتخوان رستم افتادم.
به نظرم داستان كلي فيلم خيلي شبيه، بعضي از افسانههاي ما ميمانه. دعواي هميشگي خير و شر، كه اينجا به اين صورت تصوير شده.
...
منتظرم كه هر چه زودتر قسمت دومش هم بياد و اون را هم ببينم.:)
سهشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر