سه‌شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۱

چند روز پيش داشتم دنبال يك كتاب مي‌گشتم، كه چشمم به كتاب نيايش دكتر افتاد.
راستش من خيلي از اين كتاب خوشم مي‌آد، به نظرم اين دعاها، خيلي خوش آهنگ و قشنگ هستند.
قسمتهايي از اون را اينجا مي‌آورم. اميدوارم كه شما هم از اون لذت ببريد.

خدايا: عقيده مرا از دست عقده‌ام مصون بدار.
خدايا: به من قدرت تحمل عقيده مخالف ارزاني كن.
خدايا: رشد عقلي و علمي، مرا از فضيلت تعصب، احساس و اشراق محروم نسازد.
خدايا: مرا همواره، آگاه و هوشيار دار تا پيش از شناختن درست و كامل كسي يا فكري - مثبت يا منفي- قضاوت نكنم.
خدايا: جهل آميخته با خودخواهي و حسد، مرا، رايگان، ابزار قتاله دشمن، براي حمله به دوست، نسازد.
خدايا: مرا، در ايمان، اطاعت مطلق بخش، تا در جهان، عصيان مطلق باشم.
خدايا: اين آيه را كه بر زبان داستايوسكي رانده‌اي، بر دلهاي روشنفكران فرود آر كه: «اگر خدا نباشد، همه چيز مجاز است.» جهان فاقد معني؛ و زندگي فاقد هدف؛ و انسان پوچ است؛ و انسان فاقد معني، فاقد مسئوليت نيز هست.
خدايا: تو را همچون فرزند بزرگ حسين بن علي، سپاس مي‌گذارم كه دشمنان مرا از ميان احمق‌ها برگزيني، كه چند دشمن ابله، نعمتي است كه خداوند تنها به بندگان خاصش عطا مي‌كند.
خدايا: اين كلام مقدسي كه به روسو الهام كرده‌اي، هرگز از ياد من مبر كه: «من دشمن تو و عقايد تو هستم، اما حاضرم جانم را براي آزادي تو عقايد تو فدا كنم.»!
خدايا: به هر كه دوست مي‌داري بياموز كه: «عشق از زندگي كردن بهتر است»، و به هر كه دوست تر مي‌داري، بچشان كه: «دوست داشتن از عشق برتر!»
خدايا: به من توفيق تلاش، در شكست؛ صبر در نو اميدي؛ رفتن، بي همراه؛ جهاد، بي سلاح؛ كار، بي پاداش؛ فداكاري، در سكوت؛ دين، بي دنيا؛ مذهب، بي عوام؛ عظمت، بي‌نام؛ خدمت، بي نان؛ ايمان، بي ريا؛ خوبي، بي نمود؛ گستاخي، بي‌خامي؛ مناعت، بي غرور؛ عشق، بي هوس؛ تنهايي، در انبوه جمعيت؛ دوست داشتن، بي آنكه دوست بداند؛ روزي كن.
خدايا: به من زيستني عطا كن كه در لحظه مرگ، بر بي ثمري لحظه‌اي كه براي زيستن گذشته است، حسرت نخورم، و مردني عطا كن كه، بر بيهودگيش، سوگوار نباشم. بگذار آن را من، خود انتخاب كنم، اما، آنچنان كه تو دوست داري.
خدايا: چگونه زيستن را تو به من بياموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست.
...

هیچ نظری موجود نیست: