جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۱

امروز بالاخره يك جفت لاستيك خريدم و خودم را از نگراني نجات دادم.
وقتي كه خودم تنها هستم عين خيالم نيست. مي‌دونم كه ماشين پنچر نمي‌شه. (اگر هم پنچر بشه اون موقع يك فكريش مي‌كنم.) ولي وقتي كسي با من هست. همش تو اين فكر هستم كه نكنه ماشين پنچر بشه و ... . حالا ديگه خيالم راحته. ماشينم زاپاس داره.

هیچ نظری موجود نیست: