آينده
هر چي ميگذره، انگار اوضاع احوال بهتر كه نميشه هيچ، بدتر هم ميشه.
در برنامه چهارم توسعه، براي يك چشمانداز 10 ساله (1384-1394) ، پيش بيني كردند كه اگر به طور متوسط GDP كشور، سالانه 8.5 درصد رشد پيدا بكنه، اونوقت بايد انتظار داشته باشيم كه در آمد سرانه ما در سال 1394 برابر با در آمد سرانه امروز كشورهاي تركيه يا تايلند بشه.
مثل اينكه سازمان مديريت و برنامه ريزي رساندن درآمد سرانه به كشورهايي نظير كره را به طور كامل كنار گذاشته.
تازه بماند كه در بر اساس برنامه سوم بايد به طور متوسط سالانه 6.5 درصد رشد ميداشتيم، ولي در عمل فقط چيزي در حدود 3-3.5 درصد رشد داشتيم.
با توجه به اين اوضاع و احوالات، با يك سري از دوستام تصميم گرفتيم كه دور هم جمع بشيم ببينيم با توجه به اين شرايط، براي 10-12 سال آينده چه كاري ميتونيم براي خودمان انجام بديم. كه 10 سال ديگه افسوس اين را نخوريم كه چرا از فرصتهاي امروزمون درست استفاده نكرديم. (كاملاً خودخواهانه، ديگه از اون فكرهاي ايدهعالي كه چه طور ميشه بشريت را نجات داد خبري نيست، فقط فكر خومان هستيم.)
به دوستم ميگم، مشكل ما كمبود نيروي انساني يا كمبود منابع يا نبود تكنولوژي نيست. كشورمان را با يك كشوري مثل سوئيس مقايسه كن.
از لحاظ نيروي كار ارزان نسبت به سوئيس ارجهيت داريم.
از لحاظ داشتن نيروي متخصص فكر نميكنم چيزي كم داشته باشيم. (الان كشورما، بزرگترين صادر كننده نيروي متخصص به سراسر دنيا هست.)
از لحاظ داشتن منابع طبيعي هم كه مشخصه، سوئيس، نه نفت داره، نه گاز داره و نه ....
از هر جهت نگاه ميكنيم، وضع ما بايد بهتر از سوئيس باشه، ولي در عمل ميبينيم كه اينطور نيست. كشور سوئيس از لحاظ درآمد سرانه جز 10 كشور اول دنيا هست. اونوقت ما دنبال اين هستيم كه خودمان را بعد از 10 سال به سطح امروز تركيه و تايلند برسونيم.
بازم به دوستم ميگم، مشكل اصلي ما اين هست كه پشت تصميمات و كارهايي كه انجام ميديم، يك فكر و انديشه منسجمي وجود نداره كه از منابعي كه در اختيارمون هست، درست استفاده كنيم. براي همين تمام منابعي كه در اختيار داريم هرز ميديم.
متاسفانه اين فكر و انديشه، جوري نيست كه يك نفر بياد و به جاي همه تصميم بگيره، بلكه بايد تمام مردم به يك سطح از فكر و انديشه برسند، تا كشور بتونه به حركت بيافته. تا ما، به اين سطح از فكر و آگاهي نرسيم، بعيد ميدونم كه با عوض شدن يا تغيير دولت يا دولت مردان تغييري در وضعيت ما ايجاد بشه.
پ.ن.
1- در مورد مطالب بالا امروز اين مطلب را در BBC ديدم. ميتونيد به اونجا سر بزنيد.
2- بازم ياد داستان استادم، در مورد فلسفه افتادم. هر روز كه ميگذره بيشتر به اون اعتقاد پيدا ميكنم.
پنجشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر