امشب تولد برادرم بود. و پدرم يك كيك گرفته بود.
از اونجايي كه براي من همچين كيكي نگرفته بودند، اول اسم من را نوشته بودند. بعد اسم برادرم را.
خانواده داييم، مادربزرگم و ... هم اومدند خانه ما براي تبريك تولد، هر كس كه كيك را ميديد اول به من تبريك ميگفت و يكم با من صحبت ميكرد و ميرفت مينشست. اكثرا فراموش كردند كه امشب در اصل تولد برادرم هست. ...
خلاصه بازم تولد.
من خودم كه كف كردم. نميدونم كه اين داستان كي تمام ميشه. :)
سهشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر