ميخواستم همه اين مطلب را توي قسمت نظرخواهي اين وبلاگ بگذارم منتها قبول نميكرد. اين بود كه مطلب كامل را اينجا ميگذارم.
سلام آيدا
راستش از اين كه گفتي: (دلم میخواست سر آقايون توی فيلم ، يکی يکی لب جوی آب کنار خيابون با يه چاقوی کُند بريده بشه ! )
چندشم شد. (هر چيز را براي خودت ميپسندي، براي ديگران هم بپسند. و هر چه را براي خودت نميپسندي، براي ديگران هم نپسند.)
با اينكه اكثر مردهايي كه توي اين فيلم بازي ميكردند، مشكل داشتند. ولي همه بد نبودند.
منم موقع ديدن اين فيلم از دست بعضي از اونها، خيلي عصباني شدم، ديپرس شده بودم.
با كشتن 4 تا مرد، اين مشكل حل نميشه. (حل ميشه؟) اين فكر و انديشه فقط ميان 4 نفر نيست كه با كشتن اونها تمام مشكلات حل بشه.
در بعضي از قسمتهاي كشورما سنت به شدت ريشه داره، آمار بالاي دخترهاي فراري، همين مطلب را نشان ميده.
ولي اين سنتها، داره تغيير ميكنه. ممكنه به نظر تو كند و لاكپشتي باشه، ولي داره تغيير ميكنه و سرعت ميگيره.
توي شركت ما يك نفر هست كه حدود 25-30 سال پيش انگليس بوده، تعريف ميكرد كه اون موقع كه اونجا دانشجو بود، دوستي داشت، كه با يك دختر انگليسي دوست بود.
ميگفت اين دوست ما يك شب، دوست دخترش را توي كوچه بوسيد.
شبش پدر دختره، اومد دم در خانه ما، و دوستم را تهديد كرد، كه اگر تو را يكبار ديگه، با دخترم ببينم، از تو شكايت ميكنم. ...
الان بعد از اين مدت، ببين وضعيت اروپا و آمريكا چطور شده، آيا الان پدر و مادري به اين راحتي ميتونه به دخترش تو بگه؟!
دنيا در حال تغيير هست.
به اميد داشتن فردايي بهتر :)
دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر