سه‌شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۳

پريروز هوس دوستام رو كردم.
زنگ زدم، و هر كس كه تهران بود رو جمع كردم و براي امروز قرار گذاشتيم. همه رفتيم كافي‌شاپ آفتاب، خيلي وقت بود كه اونجا نرفته بودم. بعد از مدتها (2-3 هفته) دور هم جمع شديم. و مثل زماني كه سر كلاس مي‌خنديديم، زديم زير خنده. منتها هميشه انگليسي صحبت مي‌كرديم، مي‌خنديديم، اين دفعه فارسي مي‌گفتيم و مي‌خنديديم. :)
2-3 ساعت فقط گفتيم و خنديديم :) اين معلممون هي شيطوني مي‌كرد، ما هم شيطوني مي‌كرديم. خلاصه قبل از اينكه،‌ بيرونمون كنند، خيلي محترمانه اومديدم بيرون. يكي از بچه‌ها رفت پايين حساب كرد و اومد. بعد كه ما دنگمون رو داديم، 2000 تومان زياد آورديم. ديديم نمي‌شه تقسيم كرد.
اين بود كه راه افتاديم دنبال بقالي، تا آخر به اندازه 2000 تومان هله هوله خريديم. :)
يك مدت هم تو خيابون وايساديم و هين خوردن هله و هوله ها و خنديديم.
قبل از اينكه ما رو جمع كنند، خداحافظي كرديم و رفتيم.

كلا بعد از ظهر خوبي بود. دل همه مون تنگ شده بود. :)

هیچ نظری موجود نیست: