هنوز خونه هر كدوم از عموها و داييها و خالهها و عمهها و ... ميرم. موقع خداحافظي منتظر اينم كه ببينم امسال چقدر عيدي ميگيرم. :)
هنوز هر شب ميآم توي خونه و عيديهام رو كنار هم ميچينم و شروع به شمردن ميكنم. به خودم ميگم، امروز چقدر عيدي گرفتم. :)
از زماني كه يادم ميآد، عيديهام رو جمع كردم و همه رو توي يك كيف نگه داشتم. شايد 20 سالي بشه كه اين عادت رو دارم. همه اسكناسها هنوز نو نو هستند. درست مثل روز اولي كه عيدي گرفتم. :)
امسال، براي اولين بار، شايد يك قسمت از عيديهام رو خرج كنم. :)
پ.ن.
سرما خوردم، و گلوم حسابي درد ميكنه. حتي آب هم نميتونم بخورم. :)
خوشبختانه صدا م تغيير نكرده. و كسي متوجه سرماخوردگي من نميشه :)
ولي از بس، هر جا ميرم آجيل و شيريني ميخورم و ... ميترسم بالاخره اين گلو درد عود كنه.
ميزان خوابيدنام هم بالا رفته :)
دوشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر