Sleeping Dragon
Actually I'm Sleeping :)
دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۲
بابا دستم همون ديروز خوب شد، فقط ديروز، اونهم فقط تا ظهر دستم پوست پوست ميشد. بعدش دستم كاملا خوب شد.
به هر حال ديروز، پوست انداختم. :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2019
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2011
(10)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(4)
◄
2010
(11)
◄
دسامبر
(3)
◄
نوامبر
(3)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(3)
◄
2009
(10)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئن
(5)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(3)
◄
2008
(23)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(2)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(6)
◄
فوریهٔ
(4)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2007
(19)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(2)
◄
مارس
(4)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2006
(27)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(3)
◄
اکتبر
(4)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(5)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2005
(70)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(2)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(7)
◄
ژوئن
(12)
◄
مهٔ
(8)
◄
آوریل
(4)
◄
مارس
(8)
◄
فوریهٔ
(12)
◄
ژانویهٔ
(8)
◄
2004
(157)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(5)
◄
اکتبر
(8)
◄
سپتامبر
(9)
◄
اوت
(7)
◄
ژوئیهٔ
(10)
◄
ژوئن
(11)
◄
مهٔ
(21)
◄
آوریل
(22)
◄
مارس
(21)
◄
فوریهٔ
(16)
◄
ژانویهٔ
(23)
▼
2003
(325)
◄
دسامبر
(29)
▼
نوامبر
(32)
اصفهان ترافیک اینجا، دست کمی از تهران نداره. امروز...
عيد فطر!! فكرش را بكنيد، امروز، تو شركت ما، يكسري ...
امشب سرم درد ميكنه امروز خيلي از مخم كار كشيدم. ...
زندگي دنياي قشنگي از رياضيات است. پس: خــوبـيهـا...
قسمت وقتي مادرم، برات حلوا كنار گذاشت، اينقدر من ...
ميخوام هديه تولد بخرم. به نظر شما، براي يك پسر بچ...
ديشب عجب شبي بود. :) ساعت 11:45 دوستم بعد از يك سا...
چه احساسي داريد، وقتي ميبينيد كه نتيجه 7-8 ماه زح...
ديشب با هلمز رفتيم، احيا. ساعت 11 رفتيم، ساعت 12:...
خدابيمرزه مادربزرگم را، هر وقت روي حلواي نذري را د...
نذري صبح ، روي راحتي لم داده بودم و تلويزيون نگاه ...
اي فرزند، در زندگي بلند نظر و برزرگ منش باش. هرگز...
يك هفته بود كه مريض بودم،تقريبا از يكشنبه هفته پ...
جبر يا اختيار چند وقت بود، كه فكرم به شدت مشغول ش...
بعد از يك هفته پر رو بازي، امروز كوتاه اومدم. حا...
صبح خيلي سرحال نبودم، گلوم درد ميكرد، مادرم ميگف...
پلينتس تورابسا 1 ديروز يك دوست خوب، يك شاخه گل م...
ميخهايي بر روي ديوار پسر بچهاي بود كه اخلاق خوبي ...
امسال هم، مثل هر سال به كارآموزها افطاري دادند و ب...
امروز، روز خوبي بود. بعد از مدتها كارم درست شد. و...
تازگي يكي از دوستام، محبت ميكنه و هر متني را كه م...
پريشب تلفني با دوستم كه خارجه صحبت ميكردم، كه يك...
كوه خونم خيلي اومده بود پايين، بچهها هم هر كدومشو...
يكي از بچهها به من لقب پدرخوانده افتخاري داده. خي...
The Matrix Revolutions (2003) بالاخره آخرين قسمت ...
كشتم شپش، شپش كش، شش پا را كشتم شپش، شپش كش، شش پا...
امروز رفته بودم، خيابان ايرانشهر، كه ماشين حساب و ...
ديروز تصميم داشتيم بريم كوه، بعد، يك نفر ميخواست ...
بابا دستم همون ديروز خوب شد، فقط ديروز، اونهم فقط ...
بعضي وقتها، فاصله بين جوانمردي و نامردي، تنها يك خ...
امروز، وقتي رفتم شركت، ديدم تمام دستم پوست پوست شد...
ديروز با يكي از بچهها رفتيم بهشتزهرا، سر خاك پدر...
◄
اکتبر
(16)
◄
سپتامبر
(19)
◄
اوت
(23)
◄
ژوئیهٔ
(27)
◄
ژوئن
(21)
◄
مهٔ
(34)
◄
آوریل
(21)
◄
مارس
(40)
◄
فوریهٔ
(33)
◄
ژانویهٔ
(30)
◄
2002
(296)
◄
دسامبر
(37)
◄
نوامبر
(31)
◄
اکتبر
(35)
◄
سپتامبر
(26)
◄
اوت
(25)
◄
ژوئیهٔ
(26)
◄
ژوئن
(45)
◄
مهٔ
(18)
◄
آوریل
(23)
◄
مارس
(5)
◄
فوریهٔ
(11)
◄
ژانویهٔ
(14)
Counter
Counter
فهرست وبلاگ من
نامه های یادگاری
Sherlock Holmes - روزگار سبز
خورشید خانم
دنبال کننده ها
پستهای پرطرفدار
او که هر شب دعا میکرد
هنوز تو حالت خواب بیداری بودمٰ که با صدای گریه مادرم از جا پریدم "دیگه مادر بزرگت نیست که هر شب تو رو دعا کنه! تا وقتی او بودٰ خیالم بر...
متل قو
يك سفر خوب و آرام به شمال، البته اين رو بگم، اصلا رادستم نبود كه روز 5 شنبه آخر سال راه بيفتم به سمت شمال. ولي خب دوستان اصرار داشتند، اين ش...
تبريك تولد
ماه ارديبهشت با همه بالا و پايينيهاش تموم شد. فكر كنم اين ماه سنگينترين ماه از لحاظ تعداد تولد دوستاي من باشه. (البته سر فرصت بايد با ماه ...
کار
توي اين چندماه(تقريبا 1 سال شده) زندگي من شده، فقط كار !* (تقریبا بدون تعطیلی، و شبها تا ساعت 8-9 شب ماندن، به غیر از موقعیتهای خاص که تا سا...
(بیعنوان)
The Matrix Revolutions (2003) بالاخره آخرين قسمت ماتريكس، قراره امروز اكران بشه. اميدوارم كه اين قسمت هم مثل قسمت قبلش، با يكي، 2 هفته ...
عروسي پسر عمو :)
پسر عموجانمون هم بالاخره ازدواج كرد. در روز شنبه هفتم آذرماه، در يك روز باراني زيبا :) شنبهاي كلي ياد احسان كردم. بين ما پسرعموها، كه ...
استاد جهان سومی
واقعیتش دیروز خیلی از دست خودمون عصبانی شدم. اصلا یادم نمی آد، چی گفتم، سعی کردم چیزی نگم و برم. شبش برای اینکه آروم بشم رفتیم پیاده ...
(بیعنوان)
داشتم وبلاگ ها رو كه ميخوندم، ديدم يكسري فحش را كشيده بودند، كه خدايي كه ميگويند: مهربونه اينه؟! اينكه باعث شده اين همه آدم كشته بشه، اين...
پيتزا پنتري
بعضی وقتها کنار دوستان بودن خیلی لطف داره و به آدم حس خوبی می ده. قشنگ حس می کنه که از جمع داره انرژی مثبت می گیره. 4 شنبه هم همینطور بود. ب...
...
امروز رفتم بیمارستان، وقتی توی بخش مراقبتهای ویژه دیدمش، اصلا نشناختمش، سرش رو باند پیچی کرده بودند. نمیدونستم چی کار کنم. برای سلامتیش دعا ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر