یکشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۲

امروز، وقتي رفتم شركت، ديدم تمام دستم پوست پوست شده.
تعجب كردم. رفتم دستشويي قشنگ دستم را زير آب شستم، ولي هيچ فايده‌اي نكرد. دستم همينجور پوست پوست بود.
دستم را بردم، به بچه‌ها نشون دادم، هر كي يك نظري مي‌داد.
يكي مي‌گفت به خاطر سرما اينجوري شده.
يكي ديگه مي‌گفت به خاطر خشكي هست.
يكي ديگه هم مي‌گفت به خاطر روزه هست!

آخر آخر، وقتي كه همه نظرشون را گفتم، خودم يك لبخندي به همه زدم و گفتم، فكر مي‌كنم دارم پوست مي‌اندازم. :)

پ.ن.
از وقتي كه به اين نتيجه رسيدم كه دارم پوست مي‌اندازم، كلي خوشحال هستم. همش منتظرم ببينم چه اتفاقي مي‌خواد بيافته. :)

هیچ نظری موجود نیست: