چهارشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۲

امروز وقتي با تو صحبت كردم، خيلي خيلي حالم گرفته شد.
اصلا انتظار نداشتم كه يك نفر كه هميشه به طور بالقوه توانايي بالا رفتن از ديوار راست رو داره و هميشه سراپا انرژي و هيجان هست، اينجوري تو ذوقش خورده باشه.
پيش خودم مي‌گم.
هميشه خراب كردن، خيلي راحتتر از ساختن هست.
انتقاد كردن، خيلي راحتتر از عمل كردن هست.
نا اميد كردن خيلي آسونه، ولي اميدوار كردن كار سخت و مشكل.
...

وقتي گفتي، احساس مي‌كنم، اگر كمك بكنيم، انگار كه به ميهنمون خيانت كرديم. برق از 3 فاز كله‌ام پريد.
خلاصه تا شب حالم گرفته بود. و اين حال گرفته من، روي دور و بري هام هم اثر گذاشته بود. بنده خدا، اونهايي كه امروز من رو تحمل كردند.
امروز از صبح هي برام Sms مي‌اومد. نمي‌دونم چه خبر شده بود. كه همه امروز ياد من كرده بودند.
تو بعضي از ساعتها، اينقدر تعداد Sms ها زيادبود كه وسط جواب دادن يك Sms، يك Sms ديگه مي‌اومد. و همه يادداشت‌هاي من رو به هم مي‌ريخت.
به خاطر همين قضيه، كلا جواب دادن به Smsها رو بي‌خيال شدم. (باور كنيد تا آخر شب عذاب وجدان داشتم، كه چرا، به بعضي‌ها يك جواب كوتاه هم ندادم. قول مي‌دم كه ديگه از اين‌كارها نكنم. :) )

حدود ساعت 9:20 شب، با يكي از دوستام نشسته بودم. همش در مورد موضوعات و خاطرات ناراحت كننده صحبت مي‌كرديم. يك دفعه گفتم، ول كن ديگه بيا سعي كنيم، در مورد موضوعات خوب صحبت كنيم. و فكرهاي خوب بكنيم.
داشتيم در مورد موضوعات خوب و اميدبخش صحبت مي‌كرديم، كه از اون طرف سالن، ‌صداي جيغ يكي از بچه‌ها و دست زدن چندتاي ديگه‌اشون اومد. :) (بعدا فهميديم كه اون رفيقمون كه جيغ زد، برنده يك دستگاه كامپيوتر شده. :)) )
درست قبل از اينكه اين اتفاق بيافته.
1- از ذهن‌ام گذشت كه اگر امشب كسي توي اين مسابقه شركت كنه شانس زيادي داره.
2- درست قبل از اين اتفاق، در مورد انرژي مثبت و منفي كه ذهن آدم مي‌تونه، روي اتفاقات دور بر مون داشته باشه، صحبت مي‌كرديم.

خلاصه اينكه آخر شب خيلي خوبي داشتم. :) و با خنده و شادي به خونه رفتم. :)

پ.ن.
1- يكي از اونها كه تا هفته پيش خيلي ناراحت و پكر بود. ظاهرا، امروز خيلي شاد بود. فقط 5 تا SMS از اين دوستم داشتم.:)
2- تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود.

3- در مورد اون ياد داشتي كه نقطه چين كردم.
راستش، اونچه رو كه نوشتم، براي خودم خيلي خوب هست. چون به هر حال يك قسمت از ذهنيات خود من رو نشون مي‌ده. كه دوست درام اونهارو براي خودم ثبت كنم. من تا حالا، خيلي درباره موضوعاتي مثل عشق فكر نكرده بودم.
براي اينكه بتونم شناخت بهتري پيدا كنم، يك مدت در مورد اين موضوع فكر كردم.
اين خود سانسوري هم، براي خودم نيست. بيشتر به خاطر ديگران هست. كه ممكنه در اين موقعيتي كه دارند برداشت درستي از موضوع نكنند. و من با صحبت‌هام، اونها رو به اشتباه بندازم. :)

هیچ نظری موجود نیست: