قرار هست كه فردا شب، سينما 1، فيلم نمايش ترومن رو پخش كنه :)
يك فيلم خيلي جالب، با بازيگري جيم كري.
تا حالا 2-3 بار اين فيلم رو ديدم.
الان 3-4 هفتهاي هست كه به اين فيلم، فكر ميكنم،
داستان اين فيلم، در مورد يك مرد هست، كه زندگيش توسط، دوربينهاي متعدد، به صورت يك نمايش براي همه مردم پخش ميشه.
جيم كري وارد زندگي همه شده، با خوشحالي اون، همه خوشحال ميشند، با ناراحتي اون، همه ناراحت. با اون عاشق ميشن و با مشكلات مبارزه ميكنند.
مردم، هر روز، اولين كاري كه انجام ميدهند، اين هست كه تلويزيون رو روشن ميكنند تا ببينند، امروز چه اتفاقي براي جيم كري ميافته ....
داستان بطور جدي از وقتي شروع ميشه كه جيمكري ميفهمه، كه يك نفر داره با استفاده از قدرتش همچين كاري رو ميكنه و ميخواد با اين كار مبارزه كنه.
...
از ديروز، دارم شماره تلفنهايي كه توي موبايلم ذخيره شده رو درست ميكنم. (1-2 تا شماره هم كه نيست، ... )
به بعضي شمارهها كه ميرسم، لبخند ميزنم، يعني اينكه خوشحالم كه شماره همچين دوستي تو دفترچهتلفنم هست.
به بعضي شمارهها كه ميرسم، دلم ميگيره، ياد يكسري خاطرات تلخ ميافتم. و يك لبخند تلخ رو صورتم ظاهر ميشه.
بعضي از اسمها رو فراموش كردم، اصلا نميدونم، به چه مناسبت شمارهاش رو وارد موبايلم كردم. با تعجب نگاه ميكنم.
شماره بعضيها رو كه ميبينم، يادم ميافته كه در يك زمان دور با اونها ارتباط داشتم. ...
يكسري ديگه، مهاجرت كردند. براي اينكه دوست ندارم اونها رو فراموش كنم، شمارههاشون رو نگه داشتم. شماره، اونها رو هم اصلاح ميكنم، تا اگر يك روز برگشتند و تماس گرفتند، دنبال اين نباشم كه طرف كي هست. :)
...
خلاصه اينكه با هر شمارهاي كه عوض ميكنم، ريخت و قيافهام هم عوض ميشه. :)
...
ديروز پيش يكي از دوستام بودم، يكم در مورد خودم صحبت كردم، ...
...
نميدونم چرا همچين خاطراتي رو، براي اون تعريف كردم، شايد براي اينكه ميخواستم بگم، كه چرا خيلي راحت با بعضي از مسايل كنار اومدم.
يا شايد ...
دوباره احساس ميكنم كه دلم، پر، پر شده. بايد دوباره اون رو سبك كنم. :)
پنجشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر