جمعه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۱

امشب عجب وضعي دارم.
تمام فرشهاي خانه مون را فرستاديم براي فرش شويي. كف همه جا سنگه. امروز هم كارگر اومده بود خانه ما كه ديوارها و شيشه ها را تمييز كنه.
به همين خاطر تخت من را آورده بودند وسط اتاق. و هر چي كتاب و وسايل زيرش بود را آورده بودند روي تخت گذاشتند. منم الان اصلا حال مرتب كردن اونها را ندارم.
امشب يا بايد روي زمين بخوابم. (روي سنگ)
يا برم تو حال،‌ روي يكي از صندلي راحتيها يا مبلها بگيرم بخوابم. فكر كنم امشب خيلي به من خوش بگذره. D:

هیچ نظری موجود نیست: