اولش امروز عصر ميخواستم برم محل كار يكي از دوستام، بعد از اون هم ميخواستم به خانه يكي ديگه از دوستام سر بزنم. چند وقتي هست كه نديدمش.
بعد از ظهر بود كه پسر عموم گفت: من و يكي ديگه ميخوايم بريم كوه. تو هم با ميآي يا نه. من كه همين جوري دلم براي كوه رفتن ضعف ميره، سريع گفتم آره. (پيش خودم گفت، 1 روز ديگه به دوستام سر ميزنم.)
تو همين حال و احوال بودم، كه يكي ديگه از دوستام اومد پيشم، گفت: رها، امروز وقت داري بياي با هم بريم دنبال خانه بگرديم. هر چي فكر كردم، نتونستم بگم نه،جايي قرار دارم. گفتم وقتم خالي هست. بعدش به پسر عموم گفتم، كه برام كار پيش اومده، با اين كه خيلي دوست دارم بيام، ولي نميتونم بيام.
اين شد كه عصري با دوستم و همسرش رفتيم دنبال خانه. كلي گشتيم، از شانسمون، هر موردي كه به نظرمون خوب ميرسيد، يا خانه اجاره رفته بود، يا طرف خانه نبود و گوشي را بر نميداشت. يك آژانس هم كه اينها رفته بودند، و چند تا مورد خوب داشت، آژانسه تعطيل بود.
قيمتها، سر به فلك ميكشيد، يك خانه 60-70 متري طرفهاي آرياشهر، رهن كاملش برابر 7-8 ميليون بود. ديگه كلي گشتيم، تا 1 جا سمت بلوار آسيا و سازمان آب پيدا كرديم، دور بر 5 ميليون. حالا خوبه زن و شوهر هر دو مهندسند، يكي مهندس عمران خواجه نصير، يكي هم مهندس مخابرات خواجه نصير. با اين حال براشون سنگينه كه تو همين اوايل زندگي همچين مبلغي را براي اجاره يا رهن بدهند. ساعت 9:30 بود كه رسيدم خانه، خيلي خسته بودم. اول به دوستم كه ميخواستم برم خانهشون زنگ زدم،و حال و احوال كردم. بعد همون جلو تلويزيون خوابم برد. ساعت 12 بود كه يكدفعه با صداي اخبار ساعت 12 از خواب بيدار شدم.
1 زماني بود كه با 1-2 ميليون تومان ميشد 1 خانه خوب 1000 متري تو خيابان فرشته خريد. (سال 57-60) ، ولي توي اين چند سال اينقدر قيمت خانه رشد پيدا كرده، كه حالا بعد از 20 سال با اون پول، فقط ميتوني 1 متر زمين از همون خانه را بخري.
روي خانوادههاي متوسط و پايين جامعه، فشار خيلي زيادي هست. و اين فشار هست كه پايههاي حكومت را سست كرده.
پنجشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر