چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۱

امروز با چند تا از دوستام رفتيم كوه،‌كلي به من خوش گذشت. ‌توي راه يك دختره را ديدم، كه مانتوي بي آستين پوشيده بود. ياد يكي از وبلاگيها افتادم.
امشب هوا نسبت به هفته پيش خيلي تميزتر بود. و هلال ماه هم خيلي قشنگ معلوم بود. از اين صحنه خيلي خوشمون اومد، كلي وقت داشتيم در مورد ماه صحبت مي‌كرديم. تازه نشستيم، حساب كرديم كه كي هلال ماه كامل مي‌شه. كه اونروز هم بلند شيم بيام اينجا، ماه را تماشا كنيم. اميدوارم كه اونروز هم هوا تمييز باشه.
موقع برگشت، همش تو اين فكر بودم، كه گاشكي مي‌شد يك راهي پيدا كنم، تا بقيه دوستانم را هم بيارم اينجا، تا از اين هوا لذت ببرند. و ...
بالاخره يك روز همه را با هم جمع مي‌كنم.

هیچ نظری موجود نیست: