شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۲

عشق
مي‌پرسه: رها تا حالا عاشق شدي.
مي‌گم: نمي‌دونم. بازم فكر مي‌كنم و مي‌گم: شايد
مي‌گه: كي؟!
مي‌خندم و مي‌گم: پارسال همين روز.
فكر مي‌كنه كه شوخي مي‌كنم، يك خنده شيطنت آميز به من مي‌كنه.
يكم مي‌خندم و براش توضيح مي‌دم.
...
بعد از يك مدت طولاني
...
مي‌گم: مي‌دوني، هنوز نمي‌دونم واقعا عاشق شده بودم. يا نه؟
مي‌خنده و مي‌گه: خود آدم مي‌فهمه.
مي‌گم: چطوري؟ نمي‌دونم با چي بايد مقايسه كنم.
مي‌گه: مقايسه‌اي نيست. حسي هست ...
با خودم فكر مي‌كنم و به خودم مي‌گم: اين حس رو آدم هر جور كه بخواد مي‌تونه تعبير كنه. ...

مي‌گه: عشق تحمل آدم رو بالا مي‌بره (هر چه از دوست رسد نيكوست. :) )
مي‌گم: چطوري، چنين چيزي ممكنه؟!
مي‌گه:‌ كسي كه از مرحله نياز بگذره، تازه به مرحله صبر مي‌رسه.
و بعد بازم اضافه مي‌كنه و مي‌گه: عاشق، هيچ وقت نمي‌خواد به معشوق ضرري برسه. حتي اگر بي‌محلي بشه. ...

مي‌گه: خيلي وقتها عشق يك طرفه هست، كم پيش مي‌آد كه 2 طرفه باشه.
مي‌گه:‌ اگر عشق 2 طرفه بشه،‌ منتهاي لطف خداست. خيلي خوبه، كه اين طور باشه!
مي‌گم: مگه عشق يك طرفه هم داريم؟!
مي‌گه:‌ عشق يك طرفه،‌ مثل عشق خدا به بنده‌هاش مي‌مونه. خدا عاشق بنده‌هاش هست. ولي بنده‌هاش نمي‌دونن. خدا معمولا يك طرفه عاشق بنده‌هاش هست. اگر ما بدونيم، كه چقدر خدا ما رو دوست داره. و ما هم يك ذره، خدا رو دوست داشته باشيم. خدا واقعا خوشحال مي‌شه. ...
مي‌گه: تازه اون موقع هست كه معني عشق واقعي رو مي‌فهميم،!
يادم مي‌افته: 7-8 سال پيش، يكي از دوستام كه تازه عاشق شده بود، همين حرف رو مي‌زد. بلند بلند وسط پارك. مي‌گفت: من اول عاشق دوست دخترم شدم، و بعد از اون به خداشناسي رسيدم!‌ :)

مي‌گم: به نظرت سكس با عشق رابطه‌اي داره!
مي‌گه: شايد
مي‌گم: قبول ندارم كه سكس لازمه عشق هست. ممكنه بعضي جاها، مثل كاتاليزور عمل بكنه، ولي لازمه عشق نيست. نه مي‌تونه باعث بوجود اومدن عشق بشه، و نه مي‌تونه باعث حفظ عشق بشه. به نظرم صرفا يك وسيله هست.
مي‌گه: فكر كنم درست مي‌گي، ولي من سكس بدون عشق رو درك نمي‌كنم.
مي‌خندم و مي‌گم:‌ اينكه معلومه، فقط رابطه برقرار مي‌شه، تا يك نياز جسمي برآورده بشه!

مي‌گم: به نظرت هر دوست داشتني، مي‌تونه عشق باشه؟!
مي‌گه: چطور؟!
مي‌گم: آخه، بعضي‌ها رو مي‌بينم، كه تو خيابون يك نفر رو مي‌بينند، و بعد از يك يا دو روز ارتباط داشتن، وقتي از دختره يا پسره بپرسي كه در چه وضعي هستي؟! در جوابت مي‌گه، عاشقشم!
بعد يك مدت كه مي‌گذره، مي‌بيني از هم جدا مي‌شوند! آيا اين 2 نفر واقعا، عاشق هم هستند!
اول مي‌گه: نه! ولي بعدش مي‌گه، نمي‌دونم.
مي‌گم: اگر اينطور باشه، هر دوست داشتني ميشه؟! عشق و عاشقي؟!
مي گه: ممكنه.
...

مي‌گه: خيلي وقتها آب ميون دستمون هست، فقط كافي هست كه دستمون رو بياريم بالا تا آب رو بنوشيم. قدرش رو نمي‌دونيم. وقتي آب از دستمون رفت. افسوس اون لحظه رو مي‌خوريم. خودمون رو به در و ديوار مي‌زنيم تا بلكه يك قطره از اون آب رو بدست بياريم. ...

ميپرسم: نظرت در مورد عشق چي هست؟!
مي‌گه: چيز خيلي چرندي هست، اصلا وجود نداره.
مي‌خندم و مي‌گم: چطور؟! تو چي از عشق ديدي، كه اينطوري از اون شكاري؟!
مي‌گه: وجود نداره. همش وعده‌هاي تو خالي هست.
مي‌خندم و مي‌گم: خودمونيم، خيلي بد بين هستي‌ها؟!
مي‌گه: تازه كجاش رو ديدي؟!
...

...
...
...

پ.ن.
1- اين ياد داشت فقط شنيده‌هاو گفته‌هاي من در يكدوره زماني با دوستان و اطرافيانم هست.
2- همه اونها، مورد تاييد نيست. همه اونها رو هم رد نمي‌كنم. فقط براي يادآوري خودم هست. :)
3- فعلا، حوصله نوشتن بقيه‌اش رو ندارم.
4- خوشحال مي‌شم كه نظر شما رو هم در اين مورد بدونم.

هیچ نظری موجود نیست: