شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۲

امروز بعد از مدتها يك راه جديد پيدا كردم.
مدتها بود، كه دنبال يك مسير موازي مي‌گشتم، كه وقتي خيابون ... شلوغه، از اون خيابون برم. :)

وقتي كلاس آدم دير شده باشه.
و آدم خيلي عجله داشته باشه.
خيابون هم خيلي شلوغ باشه،
يك دفعه از اين جرقه‌ها به ذهن آدم مي‌خوره.

پ.ن.
هر وقت احساس مي‌كنم كه خيلي خوبم، يك اتفاق كوچك يا حرفي بايد زده بشه تا دوباره حالم گرفته بشه.
مجبور شدم،‌2 تا ليوان آب بخورم تا آروم بشم.
امشب به خودم مي‌گم، ...

هیچ نظری موجود نیست: