دوم خرداد
امروز صبح خواب آقاي خاتمي را ديدم، خيلي ناراحت بود. تنهاي تنها، توي يك خيابان خيلي پهن، پياده ميرفت.
رفتم دنبالش كه تنها نباشه. يك كتاب به من نشان داد و در مورد اون صحبت كرديم. داشتم با اون صحبت ميكردم. كه از خواب بيدار شدم.
وقتي بلند شدم، هر چي فكر كردم، يادم نيامد كه دقيقا راجع به چي با اون صحبت ميكردم و كتابي را كه دستش ديدم چي بود. فقط يادمه جلد كتاب سفيد بود.
...
با اينكه امروز كشور ما با خطرات زيادي روبرو هست، و تقريبا به نظر همه، كشور به يك بن بست رسيده. ولي باز به نظر ميرسه تنها روزنه اميد، براي جلوگيري از فروپاشي، ادامه راه اصلاحات هست.
پ.ن.
امروز ياد اين جمله افتادم، اندكي صبر سحر نزديك هست.
به اميد داشتن فردايي بهتر :)
شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر