سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۲

خسته شدم،
از چند هفته قبل با بچه‌ها قرار گذاشته بوديم كه روز 29 ارديبهشت، (يعني امروز) با هم يك تور يك روزه بريم.
اوايل كلي برنامه ريزي مي‌كرديم، كه كجا بريم، با چه توري بريم، چه كسايي را دعوت كنيم، چي كار كنيم كه بيشتر به ما خوش بگذره و ...
ولي خب هر چي به روز برنامه نزديك تر شديم، پي گيري‌ها كمتر شد و به جايي رسيد كه تو اين يك هفته اخير، هيچكدام از بچه‌ها حتي به روي خودمان نياورديم كه با هم چه قراري گذاشته بوديم.

من هم خير سرم، ديشب تا ساعت 12:30 شب دستگاه مي‌بستم، امروز هم از صبح تا ساعت 9:30 شب بيرون بودم و كار داشتم. الان هم بلا نسبت مثل مرده‌ها روي صندلي ولو شدم.
(به هر حال اين هم از تور يك روزه ما)
باز خوبه جمعه‌اي يك كوه با حال رفتم. خيلي حال داد، هوا ابري و خنك، باد مي‌آمد‌، گاه وقتي نم نم باران هم مي‌آمد. و تقريبا هيچ كس توي كوه نبود. خيلي با حال بود. ...
...
پ.ن.
1- اميدوارم اين زحماتهايي كه مي‌كشيم ثمره خوبي داشته باشه.
2- اين 2-3 روزه خيلي خيلي كار دارم. كلي جلسه بيخود هم دارم. ... :)

هیچ نظری موجود نیست: