یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۲

امروز، باز جلسه داشتيم.
خيلي وقت بود كه منتظر اين جلسه بوديم،
نمي‌دونم چرا امسال مجبورم، همه جا شمشير را از رو ببندم، امروز هم نسبتا تند صحبت كردم.
تقريبا مي‌دونم كه كار تمام هست. شايد اگر به خاطر يكي از اعضا هيئت مديره نبود، خيلي وقت پيش اين كار را كرده بوديم. ولي به خاطر احترامي كه در حق ايشان قائل هستيم، تا حالا سكوت كرديم.

توي يك بازي ديگه، ضربه خودم را به مهره‌ها زدم، حالا بايد بابستم و افتادن مهره‌ها را تماشا كنم.

هیچ نظری موجود نیست: