خب مراسم ختم دکتر هم به خوبی تمام شد. مثل اينکه هميشه کارهای ما ايراني ها بايد به دقيقه 90 برسه و بعضي از کارها در وقت اضافه انجام بشه، با اينکه کارها را از 2-3 روز قبل تنظيم کرده بودند. ولي بازم بعضی از کارها با تاخير انجام شد.
مراسم خيلي خوبي بود. چند سالي بود که از اين نوع سخنرانی ها خبري نبود.
سخران ها هم خيلی جالب بودند. سخنرانان بترتيب آقاي دکتر صدر حاج سيد جوادی، آقای مهندس محمد توسلي (متهم رديف اول پرونده نهضت)، آقای مهندس معين فر (وزير نفت دولت موقت و نماينده دوره اول از تهران)، آقای دکتر محسن کديور، و در آخر هم آقای مهندس عزت ا... سحابی (فرزند بزرگ دکتر سحابی، از اعضا شورای انقلاب، و متهم رديف اول پرونده ملي مذهبي ها)
کسانی هم که در اين مجلس شرکت کرده بودند جالب بودند،از مجلس؛ آقای کروبي (رئيس مجلس)، آقای دکتر خاتمی، آقای انصاری راد، آقای دعايي، آقاي ... نمايندگان کرد مجلس و ... بقيه را الان يادم نميآد.
کساي ديگري که برام جالب بود، مهندس الويري شهردار قبلي تهران، آقای دکتر عطاا... مهاجرانی، آقای اصغرزاده، آقای دکتر عارف معاون اول رئيس جمهور، آقای دکتر کمال خرازیِ، آقای دکتر عادلی؛ آقای ابطهی.
کسان ديگري هم آمده بودند، منتها من نديدمشون، يا الان حضور ذهن ندارم.
ميان صحبت ها هم از همه جالبتر صحبت آقای کديور بود. که صحبتهای آقای کديور روی سايت گويا هست
نکته جالب اين بود،وسط صحبتهای آقای کديور، وقتی صحبتها 1 کم تند شد، آقای خرازی بلند شد و رفت.
صحبتهای آقای کديور خیلی جالب بود،به نظر من دو قسمت جالب داشت، يکی در مورد اين بود ، ما که بانی گفتگوِ تمدنها هستيم، چرا نبايد در داخل کشور خومان بتوانيم گفتگو کنيم. (چراغي که به منزل رواست به مسجد حرام هست.)
دوم؛ امد يک مقدمه گفت در مورد اينکه دوست و دشمن بر اين اعتقاد داشتند که آقاِ دکتر سحابی آدم منصفی بوده. از آنجا که ايشان آدم منصفی هست، من قسمتهايي از .نامه ايشان به آقای خامنه ای را اينجا ميخوانم.
در آخر بعد از خواندن نامه آقای سحابی اين سوال را مطرح کرد و گفت:
از آنجا که سحابی هيچگاه از جاده حق و انصاف خارج نشد، واين صحبتی هست که همه قبول دارند. آيا مسئولان محترم امر درمواجهه با سحابی، خانواده سحابی و هم فکران ايشان جانب انصاف را رعايت کردند؟ جواب اين سوال با ملت منصف ايران.
مهندس سحابی هم در قسمتی از صحبتهاش گفت، که پدرم در اين 1 سال نيم آخر عمرش خيلی زجر کشيد و در اين مدت که من در زندان بودم و ايشان را نديدم به اندازه 10 سال پير شدند.
پنجشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر