یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۱

ديشب داشتم مقاله مسعود بهنود را ميخواندم. "نامه اي براي دوهزار سالگان"
آخر مقاله برام خيلي جالب بود.
"... حالا نامه اي را هم چهارده هزار مسلمان و يهودي در وانشگتن امضا کرده اند. آنها در هفته اي که گذشت تظاهرات بزرگي در مقابل کاپيتول برپا داشتند که با حضور هنرمنداني مانند پال سايمون شور و هيجاني يافت و گرماي ناگهاني هوا باعث شد که جلوه هاي تصويري تازه اي هم به چشم فيلمبرداران خبري بنسيند و در آن هزاران زن ومرد و پير و جوان رقصيدند و خواندند "عشق عشق و نه کشتار" و در اجتماعي که حضور روحانيون يهودي در آن چشمگير بود و تصاوير تکان دهنده اي از کشته شدگان در فلسطين و اسرائيل بر دست ها، نامه اي نوشتند و شعري بر اول آن ثبت کردند که مضمونش اين بود:
ما جهاني مي خواهيم که در آن مادري از مرگ فرزند شيون نکند
و خشم چنان دامن نگيرد که جان فدا شود
ما جهاني مي خواهيم که در آن آبروي عشق مصون ماند از گلوله تعصب.

نامه که "قطعنامه راهپيمايي عشق" نام گرفت وقتي خوانده شد، متنش را در ده بطري در بسته نهادند و به رودخانه پوتوماگ سپردند تا به دريا برساند تا از اين دوران به يادگار بماند. اين نامه آيا به مقصد مي رسد يا مي ماند براي دوهزار سالگان.

هیچ نظری موجود نیست: