جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۳

در آخرين روز ارديبهشت آخرين هديه تولدم خريدم. اين ارديبهشت خيلي پر بار بود.
ظهر با يكي از دوستام مي‌خواستيم نهار بخوريم. بي خيال كابوكي و بوف شديم. رفتيم پرديس. پرديس هم اينقدر شلوغ بود كه بي‌خيال شديم، از وليعصر همينجور اومديدم پايين تا بالاخره به هايدا رضايت داديم. وقتي ساندويچ‌ها رو گرفتيم، من و دوستم به هم گفتيم شانس آورديم كه اينجا خلوت بود، اينجور كه ما داشتيم از وليعصر مي‌رفتيم پايين، كم مونده بود كه از پدريس به ميدون راه‌آهن برسيم و نهار، نوشابه با نون بربري بخوريم.
بعداز ظهر با يكي از ديگه از دوستام اول رفتيم خريد، كه چيزي پيدا نكرديم، بعد با هم رفتيم جام‌جم يك چيزي خورديم و تقريبا 2 ساعتي صحبت كرديم. صحبت بعدازظهر خيلي خسته‌ام كرد. جوري كه وقتي اومدم خونه گرفتم خوابيدم.

هیچ نظری موجود نیست: