دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۲

توي اين چند بار اخير كه كوه رفتم، هر دفعه يك شهاب توي آسمان ديدم.
يكدونه اون شبي كه روي سنگ دراز كشيده بودم، ديدم.
خيلي سريع مي‌آن و ناپديد مي‌شن، اينقدر سريع كه آدم حتي وقت نمي‌كنه كه اونها را به دوستاش نشون بده.

چهارشنبه روز بدي نبود.
نمي‌دونم چي شده بود كه همه دوستام ياد من افتاده بودند. حداقل با 6-7 نفر صحبت كردم. اكثرا دوست‌هاي زمان دبيرستانم بودند. نمي‌دونم چي شده بود كه همشون تصميم گرفته بودند كه در يك روز به من زنگ بزنند.
راستي حاج خانم هم زنگ زد، وقتي گفت من حاج خانم هستم، يك لحظه فكر كردم اسم وبلاگش حاج خانم هست، توي ذهنم دنبال وبلاگ حاج خانم مي‌گشتم، كه يك دفعه دوزاريم افتاد كه كي هست. كلي به خودم خنديدم. ...
بعداز ظهر رفتيم كوه.
از تيراندازي خيلي خوشم مي‌آد، حالا هر مدلش كه باشه. داره دستم مي‌آد كه چطور تيراندازي كنم. خوبيش اين هست كه تقريبا هر تيري كه مي‌اندازم حداقل به يكي از دايره‌ها مي‌خوره.
يك يارو بغل دست ما بود كه تير مي‌انداخت، يك دفعه سيبل راستي را نشونه گرفت، زد به گوشه سيبل چپي، يك دفعه ديگه هم يك جوري زد كه از سمت راست زمين خارج شد، براي اينكه جلو پسرش خيلي كم نياره، مي‌گفت از روي سيبل رد شد يا ...

جمعه
بالاخره كار اتاقم تمام شد، كف اتاق را شستم و يكسري وسايلم را آوردم توي اتاق، فلان فرش ندارم، فرشم را فرستادم بشورند. اگر خدا بخواد تا آخر هفته، وضعيت به حالت عادي بر مي‌گرده.

پنج شنبه
يكي از دوستام، يكي از همكاراش را معرفي كرده كه بياد توي خيره ما كمك كنه، آدم جالبي بود، قبلا قرار بود كه گشت و گذار ما توي موسسه حدود 1 ساعت طول بكشه، ولي تقريبا 2:45 طول كشيد. اون دائم سوال مي‌كرد، يا ايراد مي‌گرفت، و من مجبور مي‌شدم، كلي صحبت كنم كه چرا فلان قسمت به اين صورت اداره مي‌شه. و يا براي حل اين مشكل تا حالا چه كارهايي كرديم. و يا چه مشكلاتي داريم.
روي 2 موضوع خيلي تاكيد داشت. اون هم جز اون دسته از آدمهايي هست كه مي‌گه، هيچ وقت دوست ندارم از ايران برم.
شب مهموني دعوت داشتيم.
يكي از پسر دايي‌هام رفته بود كربلا، به سلامت برگشته، ما هم رفتيم ديدن. مي‌گم توي خانواده ما دمكراسي هست همين هست‌ها. تو خانواده همه محالف اينجور رفتن هستند، و مي‌گوند كسايي كه اينجور مي‌رند يك چيزي كم دارند. با اين همه وقتي، اين پسر دايي ما كه خيلي مال اين حرف‌ها نيست تصميم گرفت با ‌ 2-3 تا از دوستاش كه تصميم داشتندبرند به اين سفر بره، كسي خيلي به اون گير نداد.
3 روز طول كشيده بود كه بلدها اونها را از مرز رد كنند، 14 ساعت روي آب بودند. آخرش هم بعد از عوض كردن لنج وسط دريا، در جنوب فاو پياده شده بودند. از اونجا هم با يك ماشين كرايه تا كربلا رفته بودند.
اونجا كلي عكس با سربازهاي آمريكايي گرفتند. مي‌گفت: با اينكه اونها وسط صحرا بودند ولي خيلي سرحالتر، خوشحالتر و سرزنده تر از ما بودند. و كلي هم ما را تحويل گرفتند مي‌گفت: توي كربلا، آدم اصلا، احساس غربت نمي‌كنه، شيعيان خيلي تحويلمون مي‌گيرند.
كربلا، نجف، كوفه،‌سامرا، بغداد، بصره رفته بودند. مي‌گفت: وقتي رفتيم توي بغداد، فكر كرديم كل شهر خراب شده،‌ ولي خيلي اثري از خرابي نبود. مي‌گفت: يك ساختمان بغل يك برج بود، همون ساختمان از بين رفته بود، ولي برج سالم مونده بود. مي‌گفت: هدفگيري‌ها خيلي دقيق بوده.
موقع برگشت هم، 1000 تومان بابت خروج غير قانوني جريمه داده بودند، و وارد خاك ايران شده بودند. (به نظر مي‌رسه كه سفر هيجان انگيزي باشه)
تو مهموني صحبت در مورد بمب گذاري نجف و ادعاي اميرفرشاد هم شد.
همچنين در مورد ثروت خانواده هاشمي، و هزينه 900 ميليون دلار در آمريكا، براي اينكه دوره بعد دمكراتها پيروز شوند.
و ...

شنبه
بعد از ظهر بوي بارون مي‌اومد. به دوستم گفتم بوي بارون مي‌آد. يك نگاهي به آسمان كرد و با كله اشاره كرد كه خبري نيست و به صحبتش ادامه داد. نيم ساعت بعدش باد سر گرفت، هوا ابري شد و يك كم بارون اومد.
توي ترافيك با دوستم در مورد آينده دولت، صحبتهاي محمدرضا خاتمي و وضعيت اصلاحات صحبت مي‌كنيم.
در مورد انتخابات مجلس، و اينكه اگر محافضه كارها مجلس را بگيرند. و ...
من مي‌گم به نظرم بهترين حالت اين هست كه اصلاح طلبها با يك راي پايين برند توي مجلس كه هم مجلس را داشته باشند و هم اينكه اعتراض مردم نشان داده بشه.
دوستم مي‌گه هيچ فرقي نمي‌كنه،
مي‌گم، مثل شوراي شهر مي‌شه كه الان مي‌خوان تو هر ميدان يك شهيد را دفن كنند.
مي‌گه: فكر مي‌كني، اتفاقي مي‌افته اگر دفن كنند؟! فكر مي‌كني براي مردم مهم هست كه اين كار را بكنند؟! غير از اين هست، كه مردم تا چشم اونها را دور ببينند، روي قبر اونها ... .
...
در مورد اقتصاد صحبت مي‌كنيم، در مورد اينكه دولت تقريبا ورشكسته هست، هيچ كدام از درآمدهاي دولت محقق نشده، و تنها شانسي كه آورده، اين هست كه توي اين سالها، قيمت نفت بالا رفته و تونسته از اين محل، يك اضافه درآمدي داشته باشه. دولت هم دچار روزمرگي شده.
در مورد وضعيت اقتصاد در دوره مجلس ششم صحبت مي‌كنيم، طبق يك تحقيق، توي اين مدت اكثر شاخصهاي اقتصادي پايين اومده.
و در آخر اين نتيجه را مي‌گيريم كه توي اين سالها اگر اصلاح طلبها به جاي اين همه دعوا با محافظه‌كارها، تمام نيروشون را روي اصلاح نظام دولت و اقتصاد گذاشته بودند. امروز هم وضع جامعه بهتر بود و هم در انتخابات آرا بيشتري داشتند.
...

يكشنبه
بازم جلسه و بعدش تماشاي فيلم گاهي به آسمان نگاه كن. جالب بود.
يك خبر مهم، بالاخره نقاشي خانه ما هم تمام شد. بعد از حدود 2 ماه، فكر كنم، فردا بتونم از حمام استفاده كنم. (توي اين مدت خيلي سختي كشيدم، هر روز مجبور بودم تا زير زمين برم. :) )

هیچ نظری موجود نیست: