ميگن، مار گزيده از ريسمون سياه و سفيد ميترسه.
نقل من هست.
پريروز، بعد از رعد و برق، مودم كامپيتورم از كار افتاد.
امشب، همچين كه ديدم بخاطر رعد و برق، يكم ولتاژ برق بالا و پايين ميشه، كامپيوترم رو كه خاموش كردم هيچ، برق اون رو هم از دوراهي كشيدم.
از اول هفته يكي از منشيهاي شركت، سركار نيومده. نگرانش شدم. پريروز رفتم از بچهها پرسيدم كه چرا فلاني سركار نميآد؟!
خنديدند، و گفتند مگه خبر نداري؟!
گفتم، چي را خبر ندارم؟!
گفتند: فلاني روز جمعه داشته توي حياط چيزي ميشسته، كه يك دفعه يك سوسك ميبينه و از جاش ميپره، از اونجايي كه دور و برش خيس بوده، سر ميخوره و به شدت ميخوره زمين. حالا پاش تا زانو توي گچ هست.
توي شركت كلي ميخنديم. ميگيم احتمالا اون سوسكي كه فلاني را زمين زده، حالا كلي مدال افتخار گرفته.
(بعد از اين جريان، چند تا سوسك هم توي شركت رويت شده، كه همين باعث شده كه بحثها در اين مورد، دامن زده بشه:D )
امروز وقتي داشتيم راجع به اين موضوع صحبت ميكرديم، ياد شيطنتهاي گذشتهام، افتادم.
يك دفعه وقتي كلاس پنجم دبستان بودم. با چندتا از بچهها يك سوسك پلاستيكي دست گرفتيم، و توي مينيبوس دنبال دخترهاي سرويسمون افتاديم. اونها با اينكه ميدونستند، دست ما سوسك پلاستيكي هست، ولي همينجور جيغ ميكشيدند و توي مينيبوس از دست ما فرار ميكردند.
اوضاع احوالم خيلي بهتر شده، بعد از مدتها احساس ميكنم كه دوباره ميتونم احساساتم را كنترل كنم، در اوج ناراحتي، خودم را شاد شاد نشان بدم، يا وقتي كه شاد شادم، خودم را كاملا بي تفاوت نشان بدم.
امشب كلي صحبت كردم، بازم اون چرا كه فكر ميكردم داره اتفاق ميافته، چندماه پيش، زماني كه همه جا آروم بود، با اينكه خودم حسابي پنچر بودم، نميدونم چرا يك شب به نظرم رسيد كه بايد يك پيام خطر بفرستم.
امشب تمام تلاشم را كردم، كه به اون آرامش بدم. با اين حال خيلي خشن صحبت كردم. حالا بايد، نتيجه صحبتهام را ببينم.
پ.ن.
اين چندمين بار هست كه فكر ميكنم خوب شدم، هر دفعه وقتي كه فكر ميكنم كاملا خوب شدم، دوباره يك خوابي ميبينم يا يك اتفاقي ميافته كه همه چيز به هم ميخوره.
ولي اين دفعه دارم تمام نيروم را جمع ميكنم كه ديگه نيروهاي منفي كمتر روم اثر بكنه.
ياد ماتريكس ميافتم، وقتي گلولهها بسمت نيو ميآد، اونها را نگاه ميكنه و اون گلولهها همگي به زمين ميافتند. ...
پنجشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر