دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۲

امروز بازم سرحال نبودم، دوست داشتم برم توي باران قدم بزنم.
ولي بعد ديدم، حس اين كار را هم ندارم. :)
...
امشب بازم از اون بارون‌هاي وحشت‌ناك اومد.
مثل اينكه قراره تا آخر هفته، همينطور بارون بياد. امروز تو شركت مي‌گفتم كه بايد مايوام رو بگذارم پشت ماشين، كه اگر اوضاع احوال خيلي خراب شد، حداقل با شنا بتونم برگردم خانه.

هیچ نظری موجود نیست: