همچين كه چشمم را به هم گذاشتم، تعطيلات تمام شد :)
امشب عيديهايي كه توي عيد جمع كرده بودم را شمردم.
جمعش شد 18500 تومان بعلاوه يك عروسك خوشگل كه گرفتم. :)
عيديها را مثل هر سال گذاشتم توي يك كيف قديميم. از راهنمايي به اينور هيچ وقت دلم نيامده، پولي كه به عنوان عيدي ميگيرم، خرج كنم. هميشه اونها را جمع ميكنم. هنوز عيديهايي كه از عزيزجونم گرفتم، دارم. هر وقت اونها را ميبينم، ياد مادر بزرگم ميافتم.:)
امسال از تهران خارج نشدم. توي اين مدت كه تهران بودم، سعي كردم، به اكثر دوستام سر بزنم و اونها را ببينم.
زندگي خيلي ماشيني شده. يك زماني بود، كه يك سري از دوستام را حداقل هفتهاي 3-4 بار ميديدم. حالا خيلي كه هنر كنم، با همين دوستام وقت ميكنم كه طي سال چند دفعه تلفني با اونها صحبت كنم.
توي عيد كه ميرم ديدنشون. مثل قديمها، سر فرصت ميشينيم. و چند ساعتي راجع به اتفاقات مختلف صحبت ميكنيم.
آدم، بعد از 2-3 ساعت كه از اين جور مهمونيها ميآد بيرون، كلي روحش، سبك ميشه. احساس خوبي پيدا ميكنه. :)
شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر