ديشب هر كاري كردم، نتونستم كه چيزي بنويسم،از ناراحتي تقريبا تا صبح خوابم نبرد. از ساعت2 تا 5 صبح فقط تو تختخواب قلت ميزدم و فكر ميكردم. از خبر غرق شدن 7 دختر در استخر پارك شهر، خيلي ناراحت شدم. ناراحتي من زماني بيشتر شد، كه فيلم اين قضيه را از شبكه 5 ديدم. قيافه اجسادي كه از آب بيرون كشيده ميشدند، و يا اون پايي كه به موتور قايق گير كرده بود و من اول فكر كردم پاي مصنوعي هست، ولي وقتي 1 غواص از پايين اون را به سمت بالا هل داد تازه فهميدم كه اين پاي 1 جسد هست. و ...
براي من خيلي عجيبه كه كه اونها به اين راحتي غرق شدند.
يك نكته ديگه كه برام عجيبه اينه كه، چرا هميشه اين اتفاقات براي دختر بچهها اتفاق ميافته. مثلا مينيبوس سرويس مدرسه دخترانه تو ولنجك به ديوار ميخوره و چند نفر از بين ميروند. يا اون قديمترها يادمه، 1 دختري كه سرش را از سرويس بيرون كرده بود، سرش به تير چراغ برق خورد و مرد و ....
ديگه اينكه ما بايد براي هر كاري، اول تجربياتي مثل اين پيدا كنيم، تا از اون درس بگيريم؟
چرا نميتونيم از قبل، پيش بيني يك همچين اتفاقاتي را بكنيم؟!
یکشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر