براي چه بلاگ مينويسيم؟
اين سوال باعث شد كه 1 كم بيشتر به اين موضوع فكر كنم.
هنوز شب اولي كه اين بلاد را كشف كردم، از ياد نبردم. اون شب اينقدر ذوق زده شدم كه تا صبح بلاگ ميخوندم. و از همون شب با خودم عهد كردم كه من هم بنويسم. با اينكه خيلي تو نوشتن تنبل هستم. و دستم خيلي كم به قلم ميره با هر زحمتي كه بود شروع به نوشتن كردم.
وقتي پا در اين بلاد بلاگستان گذاشتم، كشف كردم كه عده ديگري هم مثل من فكر ميكنند.
با اين كه از وضع موجود ناراحتند، و اين وضعيت ايدهآل اونها نيست، ولي همچنان به آينده اميدوارند.
عدهاي كه اكثرشون به خيلي از سنتها موجود اعتراض دارند و همه به اين فكر و اين آرزو هستند كه روزي بتوانند در اين سنتها تغيير ايجاد كنند.
عدهاي كه حداقل به خودشون زحمت ميدهند و براي رسيدن به سوالهايي كه تو ذهنشون ايجاد شده، حداقل 4 تا كتاب بخوانند. و كمي در مورد آن سوالها فكر كنند.
ما ظاهرا همه از اتفاقات روزمره خودمون مينويسيم. ولي تو اين صحبتهاي روزمره خودمون، همه اين مسائل را عنوان ميكنيم. وقتي تو صحبتهاي روزانه از مشكلاتي كه بقيه در تاكسي يا اتوبوس براي ما ايجاد كردند، ميگيم به نوعي اعتراض خودمان را به اين برخوردها و اين فرهنگي كه در جامعه ما روبه رشد هست. بيان ميكنيم.
فرهنگي كه در آن هويت ايراني ما ديگه در آن نقشي نداره، در فرهنگي كه در آن به جاي اينكه شخصيت و منش افراد ارزش باشه، ظاهر و زيبايي افراد و چگونگي آرايش افراد ارزش ميشه، فرهنگي كه در آن اگر دوست دختر يا دوست پسر نداشته باشي و با آن رابطه برقرار نكرده باشي امل هستي. فرهنگي كه آزادي اين گونه تعريف ميشود كه آزادانه با هر كس كه ميخواهي ميتواني بروي. و هر كار كه خواسته باشي ميتواني انجام دهي. تعريفي كه در كشورهاي غربي هم جايي ندارد. و آنها در رابطه انساني خود آن را رعايت ميكنند.
و اما چرا مينويسم
مينويسم، چون فكر ميكنم با اين نوشتهها، ممكنه بتونم نقش كوچكي در حفظ هويت خودم و كشورم داشته باشم.
مينويسم، چون فكر ميكنم اين نوشتهها ميتواند روزنهاي كوچك باشد به سوي داشتن فردايي بهتر.
مينويسم، چون فكر ميكنم اين تمريني براي من است كه ياد بگيرم چگونه گفتگو كنم، چگونه از ديگران انتقاد كنم و يا چگونه انتقاد و صحبتهاي ديگران را تحمل كنم. ياد ميگيرم كه چگونه صبر پيشه سازم و ناملايمات را تحمل كنم.
با اينكه ميدانم اين نوشتهها، همه مثل قطرهاي ناچيز هستند، ولي اين اميد را دارم كه روزي همه اين قطرهها در كنار هم جمع بشوند، و بتوانند مانند يك رود بزرگ بشوند. مطمئن هستم اون روز اون رود اينقدر قدرت داره، تا تمام مشكلات را حل كنه.
با همه اين صحبتها نگران هستم، چون در اين بلاد، همچون جاهاي ديگه، هنوز ياد نگرفتيم كه چطور هر دو قطره كنار هم قرار گيريم.
دوشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۱
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر