امشب بعد از مدتها، استخر و سونا رفتم.
خيلي چسبيد.
آب استخر هم خيلي تميز بود، هم سرد نبود. همون اول كه شيرجه زدم توي آب، تمام بدنم حال اومد. خيلي وقت بود كه شنا نكرده بودم، شايد 7-8 ماهي هست.
مثل اين خورهها بيشتر از اينكه طول استخر رو شنا كنم، زيرآبي طول استخر رو ميرفتم. (حالا يك وقت فكر نكنيد استخرش از اين استخرهاي قهرماني بود. طول استخرش حدود 20 متر بود.) اينقدر زيرآبي رفتم، تا از نفس افتادم. زير آب آرامش خاصي داره. هر وقت كه از اون پايين به بالاسرت نگاه ميكني، يك عده آدم رو ميبيني كه دارند دست و پا ميزنند، سطح آب رو ميبيني كه داره موج ميزنه ولي اون پايين آروم آروم هست. اون پايين سكوت و آرامش خاصي حكمفرما هست. ...
تو استخر يك نگاهي به جمع خودمون انداختم. تنها فرد مجرد اين جمع من بودم. :) چند سال پيش همه مجرد بوديم. ولي حالا فقط من مجردم!! :) (يكي از دوستام به من ميگفت: كه هيچ وقت به اين خاطر كه تو جمع فقط تو مجردي ازدواج نكن، اشتباه نكن، مجرد بودن مزاياي خودش رو داره. ... )
بعد از استخر هم رفتيم خونه يكي از بچهها و يكم فوتبال نگاه كرديم و بعدش هم مشغول بازي شديم.
بازي رو هم برديم. در حين بازي به يك نتيجهاي رسيدم، اون هم اينكه روحيات آدمها، خيلي در بازي اثر داره. نحوه ورق ريختنشون، نحوه ريسك كردنشون، نحوه فكر كردنشون. ...
پ.ن
اين افكار ممكنه خيلي بديهي به نظر برسه، منتها براي كسي كه خيلي كم بازي ميكنه، ممكنه خيلي مهم به نظر بياد. كسي كه حتي ممكنه به جاي خال يپك، خال خاج حكم كنه، و بعد كه بازي شروع شد. تازه بفهمه كه چه گندي زده :))
دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۳
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر