سه‌شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۳

نماز جمعه

نمي‌دونم شما روزنامه مي‌خونيد يا نه؟!
صبح شنبه، من با اين SMS از خواب بلند شدم.
كه آقاي مشكيني در نماز جمعه گفته:‌
بازگشايی مجلس هفتم را به خود مجلسيان و حضرت بقيه‌ الله (عج) تبريك مي‌گم، كه ايشان در شب قدر اين نمايندگان رو تاييد كرده. (نزديك به همين مزمون)
اينقدر خواب آلود بودم كه اولش نفهميدم، طرف چي گفته، يكم ديگه دراز كشيدم و اين دفعه كه شروع كردم به خوندم فهميدم موضوع از چه قرار هست.
تو شركت متن كاملش رو، توي روزنامه خوندم.
آقاي مشكيني گفته: "بازگشايی مجلس هفتم را به خود مجلسيان كه مورد اعتماد ميليون‌ ها مسلمان پايبند به دين و قانون قرار گرفته ‌اند و رهبر معظم انقلاب تبريک می ‌گويم و تشكر ويژه از حضرت بقيه‌ الله (عج) دارم كه وقتی هفت ماه پيش در شب قدر فرشتگان الهی ليست اسامی نمايندگان مجلس هفتم و نام و آدرس آنها را به حضرت دادند، حضرت هم همه‌ آنها را امضا كردند."
تو شركت كلي خنديديم. و كلي نتيجه جالب گرفتيم.
1- اول اينكه سالهاست ما سر كاريم، كه در 3 شب احيا مي‌گيريم، چون آقايون مي‌دونند كه كدوم شب، شب قدر هست، كه براي امضا گرفتن پيش امام زمان مي‌روند.
2- شوراي نگهبان از قبل، ليست نمايندگان منتخب به همراه آدرس آنها رو در اختيار داشتند.
3- تمام رد صلاحيت‌هاي شوراي نگهبان بي مورد بود، چون از قبل آقا، ليست اسامی نمايندگان مجلس هفتم رو مشخص كرده بود.
4- با مشخص بودن اسامي، چه احتياجي بود به اينكه شوراي نگهبان چند ميليارد تومان هزينه بكنه، و اين همه هيئت نظارت تشكيل بده تا در مورد بعضي از نمايندگان تحقيق بكنه؟!
5- اينها كه امضا آقا رو داشتند؟! پس چرا ديگه انتخابات برگزار كردند
6- ...
خلاصه يكم براي خودمون متاسف شديم، كه در ليست تاييدي‌هاي آقا جا نداشتيم.

يكشنبه
با بچه‌ها رفتيم يك كنسرت راك.
قبلش دوباره كلي با عموم صحبت كردم. برام يك مقدار از تاريخ خانواده‌مون صحبت كرد، از خاطرات 40-50 سال قبل، فكر كنم، جزء معدود نوه‌هايي باشم كه از اين موضوع در اين حد خبر دارم،‌ حتي پدر خودم هم ممكنه در اين حد ندونه. به هر حال اون وسط من اجازه دعوت كسايي رو براي عروسيم گرفتم، كه حتي پسر خودش نتونست اونها رو دعوت بكنه. (هيچ خبري نيست. عموم سر اين جريان كلي به من خنديد، به هر حال براي من خيلي مهم هست كه اگر بخوام يك روز عروسي كنم، بتونم يكسري از افراد رو دعوت كنم.)
هفته پيش يكي از بچه‌ها به من زنگ زد و گفت:‌ رها، تو كنسرت راك مي‌آي يا نه؟! بعد هم گفت: كه دوستام پارسال كار اين گروه رو ديدند، و كلي تعريف كارشون رو كردند. با دو دلي قبول كردم.
(آخه من يك خاطره خيلي بد از كنسرت راك داشتم، چند سال پيش، رفتم كنسرت راك يك گروه، بعد از مراسم فقط سر درد داشتم. سازهاشون فقط سوت مي‌زد. خيلي حالم گرفته شد.)
ولي ديروز حال كردم. قسمت دوم برنامه شون خيلي با حال بود، اينقدر دست زدم كه جفت دستام درد گرفت. دوستم كه مرتب جيغ مي‌زد. احتمالا اگر كس ديگه‌اي بغل دستم بود، چند تا جيغم من مي‌كشيدم. برام جالب بود كه همچين كنسرتي رو اجازه پخش دادند. خلاصه بسي كيف كرديم. و كلي روحيه گرفتيم. بعد از برنامه اينقدر گشنه‌ام شده بود كه حد نداشت. دوستام هم همينطور.
بعد از اينكه همه رو پياده كرديم با دوستم رفتيم شام خورديم. هات داگهاي بيژن توي خيابون پاسداران حرف نداره. ما كه خيلي خوشمون اومد. :)

پ.ن.
صحبت با عموم خيلي من رو خسته كرد. اينقدر خسته بودم كه وسط اون همه سر و صداي وحشتناك، 5 دقيقه توي سالن خوابيدم!!!

هیچ نظری موجود نیست: